دردِ زخم

دیپلم گرفتن من و مهدی، مصادف شد با آغاز جنگ. بعد از مدّتها، روزی او را در خیابان دیدم. به مرخّصی آمده بود. با دست، محکم کوبیدم به پشتش! از جا پرید و رنگش تغییر کرد. گفتم: کجایی تو؟ چقدر کمپیدایی؟ با آنکه رنگ چهرهاش تغییر کرده بود، لبخندی زد. تعجّب کردم چرا چهرهاش ناگهان […]