اسلام از همهی اینها واجبتر است

شب عروسی محمد بود. مهمانها آمدند و خانه پر شده بود. محمد با تعدادی از مردهای مهمان از خانه بیرون رفت. همه سراغ او را میگرفتند. موقع شام شد، باز هم محمد نیامد. مهمانها رفتند که دیدیم آمدند. مردها نالان بودند. هر کس جایی از بدنش درد میکرد. در تظاهرات با گاردیها درگیر شده بودند. […]