با دست خودت، کمپوتها را به بچّهها میدهی!

مسؤول تدارکات از جا بلند شد. رنگ از صورتش پریده بود. علی به دستهای لرزان او نگاه کرد: - برادر باقری به خدا من تقصیری ندارم. حسن با ناراحتی رو به او کرد و گفت: «شما تقصیری ندارید؟ پس چه کسی مقصر است؟ لابد بچّههای رزمنده مقصرند که اهدایی خانوادهها را تحویل نمیگیرند.» - برادر […]