قلّک شکسته

یک روز پسرم از من خواست که قلک خود را بشکند و برای خودش یک جفت کفش بخرد. پسرم علی خیلی کوچک بود و هر روز مبلغ ناچیزی از ما به عنوان خرجی توی جیبی میگرفت و در قلّک میانداخت. من اجازه دادم و او قلّکش را شکست و یک جفت کفش خرید. چند روز […]
یک روز پسرم از من خواست که قلک خود را بشکند و برای خودش یک جفت کفش بخرد. پسرم علی خیلی کوچک بود و هر روز مبلغ ناچیزی از ما به عنوان خرجی توی جیبی میگرفت و در قلّک میانداخت. من اجازه دادم و او قلّکش را شکست و یک جفت کفش خرید. چند روز […]