صد بار صلوات

قرار بود در جلسه‌ای که با حضور چند نفر از دیگر دوستان از جانب شهید ترتیب داده شده بود، شرکت نمایم. متأسفانه با چند دقیقه تأخیر رسیدم. از جایی که شهید، فوق‌العاده به نظم و قول و قرار مقیّد بود، مرا به خاطر تأخیر جریمه کرد. یادم هست در جمع اعضاء، شهید رو به من […]

خانه‌ی محبّ اهل بیت

روزی برای دیدار شهید به منزلشان رفتم. وارد اتاق شدم. دور تا دور اتاق را دیدم که مزیّن به پارچه‌های مشکی و پارچه‌های شعارنویسی شده‌ی مخصوص محرم کرده است. رو به شهید کرده و گفتم: -‌ »این‌ها چیه؟ این‌جا منزل مسکونی است یا حسینیه؟» ایشان با دنیایی از صفای باطن رو به من کرد و […]