صورت به صورت

«یک شب ساعت یک بعد از نصف شب بود، دیدم در می‌زنند. تعجب کردیم این وقت شب چه کسی پشت در است و چه کار دارد. نکند برای کسی اتفاق افتاده باشد. به هر حال در را باز کردیم و دیدیم سیّد ابوترابی به همراه حاج عباس طاهرخانی پشت در هستند. سیّد با شتاب و […]

مطالب حکیمانه در روزنامه‌ی دیواری

دشمن در طول اسارت همواره به فکر بود تا از هر ابزاری استفاده کند تا بتواند تبلیغات سوء راه انداخته و فکر و مغز اسرای ایرانی را شست و شو دهد و این چیز پنهانی نبود، بلکه آن‌ها خود بارها و بارها به زبان جاری نموده و می‌گفتند که: «ما تمام سعی خود را می‌کنیم […]

کلاس اخلاق اسلامی در اردوگاه!

یک روز فرمانده‌ی عراقی، سید را خواسته و ضمن مطرح کردن مسائل مختلف به او گفته بود: «وقتی این بچّه‌ها در حال اعتصاب بودند، ما درها را به روی آن‌ها بسته بودیم و خیالمان راحت بود، ولی حالا آن‌ها بیرون هستند و هر روز برای ما مسئله ایجاد می‌کنند و نمونه‌ی آن همان صلوات‌های بلندی […]

تعهد

در آن موقع که تازه ازدواجه کرده بودیم، تمام زندگی ما پنج تومان بود یک شب شخصی از آشنایان در خانه‌ی ما را زد و گفت: -‌ »فلانی! من دچار مشکلی شده‌ام و به هزار تومان پول نیاز دارم.» با آن که همه‌ی زندگی من پنج تومان بود، ولی نخواستم به سینه‌ی او دست رد […]

چه کسی مقاوم است؟

شهید سیّد علی اکبر ابوترابی: «در زندان وزارت دفاع، یکی از افسران چترباز عراقی هم، زندانی بود. آن افسر ورزیده درباره‌ی وضعیت خوب نیروهای عراقی و پایین بودن توان رزمی نیروهای ایرانی صحبت می‌کرد. او می‌گفت: اگر نیروهای ایرانی با این انگیزه‌ای که دارند، آموزش و آمادگی رزمی نیز داشتند، یک ارتش قوی تشکیل می‌دادند. […]