آرام نمی‌گرفت

در فروردین سال 62، در عملیّات والفجر مقدماتی، در منطقه‌ی عملیّاتی فکه از ناحیه‌ی شانه و فک مجروح شد. جراحتش خیلی سخت بود. او را از جبهه به بیمارستان صدوقی برای مداوا منتقل کردند. چندین بار فک او را عمل کردند و در یکی از این عمل‌ها که عمل مهمی نیز بود، قسمتی از استخوان […]

من، مال خودم نیستم

اذان مغرب بود که برگشت. یعنی از صبح که از خانه بیرون رفته بود. حالا آمده کمی خسته به نظر می‌رسید. گفتم: «ننه! تو که قرار بود امروز خانه بمانی و کمی استراحت کنی. چقدر کار می‌کنی؟ دیگر جمعه که نمی‌شود کار کرد! جمعه برای عبادت خداست. خدا گفته یک روز جمعه به خودتان مرخصی […]