مقررات اینطور است

به مرخصی میآمدیم. ماشینمان یک آمبولانس بود. توی راه به شهر بهبهان رسیدیم. شب بود و همه خسته بودیم. رفتیم طرف مقر سپاه. میدانستم که راهمان نمیدهند. فکری به خاطرم رسید. تند رفتم و جلوی دژبانی زدم روی ترمز. دژبان جلو آمد. گفتم: «برادران با من هستند.» در را باز کرد و رفتیم تو. خوشحال […]
دعای توسل سه ساعت طول میکشد؟

از عملیات که برگشتیم، عدهای از دوستانمان شهید شده بودند و عدهای هم مجروح. عقدهای در دلمان بود که باید میترکید و اشک دلهایمان را صفا میداد. منتظر بهانه بودیم و آن هم وقتی بود که دعا شروع شد. نفهمیدیم زمان چگونه گذشت، ولی وقتی به خود آمدیم که سه ساعت تمام دعای توسل طول […]
نگران نماز

عملیات والفجر سه بود. از دهلران حرکت کردیم به سمت منطقهی عملیات. وقت اذان صبح شده بود، ولی نمیتوانستیم بایستیم. باید زودتر خودمان را میرساندیم. توی ماشین همهاش نگران نمازمان بود. گفت: «در حال حرکت نمازتان را بخوانید.» نگاهش کردیم. آسمان هنوز تاریک بود. گفت: «اگر رسیدیم و وقت نماز باقی بود، دوباره میخوانیم.» لحظههای […]