بیشتر از معنای دوست داشتن

یکی از بستگان ما به مکّهی مکرمّه مشرّف شده و برای ما هدیهای آورده بود. یکی از این هدیهها لباس دخترانهی کوچکی بود برای «مهدیه» دخترمان. وقتی ابراهیم نگاهش کرد، گفت: «خیلی قشنگه، امّا…» گفتم: «امّا چی؟» گفت: «امّا آن موقع من نیستم؛ زمانی که شما این پیراهن را تنش میکنی.» به شوخی گفتم: «مگر […]