میان دایره

به مناسبت عید سعید فطر، تدارکات گردان، برنامهی جشنی را ترتیب داد. جشن در محوطهی باز جلو گروهان سه برگزار شد. کل برنامه را ورزش باستانی تشکیل میداد. برزنتی را بر زمین پهن کردند که نقش گود را بازی میکرد. بچّههای بسیجی و ارتشی تبریکگویان و خندان، دور تا دور حلقه زده بودند. در حسینیه، […]
در سه دقیقه، سیصد دور

یکی از روزها نیرویی از گروهان سه به دستهی ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برایم سؤالانگیز شده بود. با هر چه که دم دستش میرسید، مخصوصاً قابلمهی غذا، ضرب میگرفت. خیلی راحت و روان مینواخت. خیلی که حوصلهاش سر میرفت، روی زانویش ضرب میگرفت. نامش «عباس دائمالحضور» بود، امّا برخلاف نامش، همیشه در […]