تاکسی تلفنی!

در مقر خودمان نشسته بودیم که یکی از بچّهها آمد و گفت: «دارد آب میآید، عراقیها آب را راه دادهاند توی دشت.» بلند شدیم. دیدیم آب دارد همه جا را میگیرد. خدا شهید خالصی را رحمت کند که بچّهها را از توی کانکس روی دوش خود سوار میکرد و به جاده میرساند، در حالی که […]