زیباترین لحظه‌ی عمر

شب بود. همه دور هم نشسته بودیم و گرم تعریف. جعفر تازه به مرخصی آمده بود. یکی پرسید: «راستی جعفر چطوری؟ این چه صبریه که خدا به بچّه‌های جبهه داده که همرزماشون جلو چشمشان جان می‌دهند، ولی روحیه‌ی آن‌ها خراب نمی‌شود؟!» جواب زیبای جعفر حیرت‌زده‌مان می‌کند. گفت: «زیباترین لحظه‌ی عمر ما آن لحظه است که […]