مُهر پرونده

به من میگفت: «عمو جلوند». یک روز آمد و گفت: «عمو جلوند دیشب خواب برادر شهیدم را دیدم که یک پرونده توی دستش بود. گفت: «پروندهات پیش من است و فقط یک مهر کم دارد. آماده باش که فردا مهر میشود و پروندهی تو هم کامل خواهد شد.» امیر حال عجیبی داشت. از من خواست […]