هوای بت‌شکنی در سر اسماعیل

مردم اهواز نه از شاه دل خوش داشتند و نه از پدرش رضاه شاه که حالا مجسمه‌اش را بر بلندای یک میدان می‌دیدند. اسماعیل از دور شاهد همه چیز بود؛ چرا که چند روزی مجسمه و مردم دور و بر میدان را خوب زیر نظر داشتند. او فکری به ذهنش رسیده بود و می‌خواست هم […]

چشم، الآن می‌آیم

من شهید دقایقی را نمی‌شناختم. هر روز می‌دیدم شخصی می‌آید و چادرها و آبگیرها را تمیز می‌کند. من فکر می‌کردم که این شخص، وظیفه‌اش همین است. تا این که یک روز ایشان برای نظافت چادرها و آبگیرها نیامد. لذا من به سراغش رفتم و از او پرسیدم: «چرا امروز برای تمیز کردنِ چادرها و آبگیرها […]

احتیاجی به سیم خاردار نیست

اصولاً برخورد با این گونه افراد که با جمهوری اسلامی جنگیده و اسیر شده بودند، نیازمند به تصمیمی شجاعانه و اعتماد به نفس داشت و شهید دقایقی آن را دارا بود. چنانچه نقل شده، برای به کارگیری توّابین، در ابتدا کمیته‌ای از سوی اطلاعات آمده بودند و تصمیم داشتند در سنقر پادگانی برای آنان تأسیس […]