گردوها رو بردارید!

همراه ابراهیم راه میرفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه. بچهها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پسر بچهای محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست. صورتش سرخ سرخ شده بود. خیلی عصبانی شده بوم. به سمت بچهها نگاه […]
پوریای ولی

مسابقات قهرمانی باشگاهها بود. سال پنجاه و پنج. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی میگرفت هم به انتخابی کشور میرفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود و روی تشک رفت. حریف ابراهیم هم وارد شد. هنوز داور نیامده بود. ابراهیم جلو رفت و با لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد. حریف او چیزی گفت […]
ورزش برای قوی شدن، نه قهرمان شدن!

صبح زود بود. ابراهیم با وسائل کشتی از خانه بیرون رفت. من و برادرم هم راه افتادیم. هر جائی میرفت دنبالش بودیم. تا اینکه داخل سالنِ هفت تیرِ فعلی رفت. ماه هم رفتیم توی سالن و بین تماشاگرها نشستیم. سالن شلوغ شده بود. ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد. آن روز ابراهیم چند کشتی گرفت […]
کوهنوردی

ابراهیم در زمان طاغوت، هر هفته صبح های جمعه، با بچه های زورخونه می رفتند تجریش و بعد از خواندن نماز صبح در امزاده صالح، به حالت دو، از کوه بالا می رفتند، آنجا صبحانه می خوردند و بر می گشتند. این کوهنوردی در منطقه دربند و کولکچال تا ایام پیروزی انقلاب هر هفته ادامه […]
والیبال

در ایام جنگ چند مینی بوس از ورزش کاران شهرهای مختلف، برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند. جناب آقای داودی رئیس سازمان تربیت بدنی، از ابراهیم تقاضا کرد با سه تن از بچه های هیئت والیبال تهران مسابقه بدهد. او هم پذیرفت و با زیر پیرهنی، پای برهنه و پاچه های بالا […]
قوت بدنی

همیشه میگفت: برای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا میکرد: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن! حسابی سر زبانها افتاده بود و انگشتنما شده بود، اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچهها ورزشهای سنگین را انجام نداد. میگفت: این کارها عامل غرور و غفلت انسان […]
ورزش باستانی

بارها میدیدم ابراهیم، با بچههائی که نه ظاهر مذهبی داشتند؛ و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند. چقدر زیبا یکی یکی بچهها را جذب ورزش میکرد. بعد هم آنها را به مسجد و هیئت میکشاند؛ و به قول خودش میانداخت […]
روزی حلال

ابراهیم بارها گفته بود: اگر پدرم بچههای خوبی تربیت کرد، به خاطر سختیهائی بود که برای رزق حلال میکشید. ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایتهای پدر را از دست داد؛ و بیشتر دوستان و آشنایان هم به او توصیه میکردند به سراغ ورزش برود. منبع: کتاب «سلام بر ابراهیم؛ شهید ابراهیم هادی»- انتشارات پیام […]
زندگینامه

ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار میرفت. با این حال پدرش، مشهدی محمد حسین، به او علاقه خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین […]