افراشت به کوی عشق، پرچم عباس

افراشت به کوی عشق، پرچم عباس از عهده فشرد پای محکم عباس بی آب از او گلشن دین شد سیراب بی دست گرفت دست عالم عباس شاعر:فاطمه دهقانی

با دست بریده شکوه آغاز نکرد

با دست بریده شکوه آغاز نکرد با فرق شکسته نوحه ای ساز نکرد اما زخجالت نگاه طفلان چشمان به خون نشسته را باز نکرد شاعر: عبدالعلی صادقی

پیراهنی از زخم به تن دوخته است

پیراهنی از زخم به تن دوخته است این رسم ز حضرت غم آموخته است اس سرو تماشایی ایمان، عباس دل، شعله به شعله در غمت سوخته است شاعر: مجتبی تونه ای

می رفت و به راه، چشم می دوخت فرات

می رفت و به راه، چشم می دوخت فرات آن روز که چون ستاره افروخت فرات ای کاش که عباس لبی تر می کرد! در آتش این عطش، چه می سوخت فرات شاعر: مهدی طوری

در گلشن عشق از گل یاس بگو

در گلشن عشق از گل یاس بگو بر من خبری زخسرو ناس بگو از قحطی آب و کودکان عطشان از علقمه و دست عباس بگو شاعر: صفا تویسرکانی

گر سر ندهد حسین با سر چه کند

گر سر ندهد حسین با سر چه کند با خرمن لاله های پرپر چه کند گیرم که به خیمه مشک آبی هم برد با دست بریده ی برادر چه کند شاعر: غلامرضا مرادی

از عطر گل یاس بگو ای دل من

از عطر گل یاس بگو ای دل من از آیه ی احساس بگو ای دل من وقتی که به آب می رسی با لب خشک یا حضرت عباس بگو ای دل من شاعر: ایرج زبردست

ناگاه ماه در یم خون ناپدید شد

ناگاه ماه در یم خون ناپدید شد صحرا پر از شکوفه های یاس سپید شد سقا، پناه، یار، برادر شهید شد یعنی امید اهل حرم نا امید شد شاعر: محمد صمدی

خود، آب به پیچ و تاب گشته اینجا

خود، آب به پیچ و تاب گشته اینجا یک قبر به آب قاب گشته اینجا آن قامت و این مزار، یعنی مردم مردی ز خجالت آب گشته اینجا شاعر: جواد هاشمی(تربت)

آه، ای دل، ز چه مجنون نشدی

آه، ای دل، ز چه مجنون نشدی واله تشنه لبان چون نشدی مشک بر خجلت عباس گریست آه ای آب چرا خون نشدی شاعر: کلامی زنجانی

از رفعت جاهت، شهدا رشک برند

از رفعت جاهت، شهدا رشک برند وز بهر نثارت گوهر اشک برند مشکی که پر آب کردی از کوثر عشق خلق دو جهان فیض از آن مشک برند شاعر: محمود شاهرخی

تا خشک لب آمدی ز شط از بَرِ آب

تا خشک لب آمدی ز شط از بَرِ آب خون رفت ز حسرتت ز چشم تَرِ آب آتش ز دلت چو بر هوا شعله کشید زین واقعه گشت خاکِ غم بر سرِ من شاعر: محمود شاهرخی

هرگاه لبان او تبسم می کرد

هرگاه لبان او تبسم می کرد خورشید شعاع خویش را گم می کرد طوفان ز کران تا به کران بر می خاست دریای دلش اگر تلاطم می کرد شاعر: جواد جهان آرایی

آن روز که دست تو قلم شد عباس

آن روز که دست تو قلم شد عباس دلهای همه اسیر غم شد عباس تا بوسه زند به چهره ی گلگونت خورشید به روی ماه خم شد عباس شاعر: جواد جهان آرایی