سوله مجروحها

سراغ محمود را گرفتم. – رفته جلو. – جلو؟ قرار نبود که. – نیروهای جدید را برده. برده به کانالی که حرفش بود. – آنجا چه خبرست؟ چرا اینقدر سر و صداست؟ – سوله مجروحهاست. صدای آمبولانس و رفت و آمدشان یک لحظه هم قطع نمیشد. رفتم توی سوله دیدم یک فرمانده، موجی شده جیغ […]