جستاری در کاربرد «امیرالمؤمنین» در فرهنگ و تمدن اسلامی

در مطالعات تمدنی اسلام، «امیرالمؤمنین» یکی از واژههای پرکاربرد و مهم است و عموماً بر کسی اطلاق میشود که رهبری سیاسی جامعه اسلامی را بر عهده دارد، اما آیا در وضع اولیه به همین معنا بود یا تغییری در آن رخداده؛ آیا دارای مصداق معینی بوده یا درگذر زمان و تابع نیاز جامعه اسلامی پدید آمده است، همیشه مباحثی را به خود معطوف داشته است. این مقاله با رویکردی علمی و جدای از نگرههای عقیدتی بر آن است تا جایگاه آن را درگذر زمان بهاجمال نشان دهد با این فرضیه که بهرغم دینی بودن منشأ آن، در عهد حاکمیت اسلامی معنای سیاسی یافته که حتی از سوی امامان نیز مورد استناد و تأیید قرارگرفته است، چنانکه بهزودی در معنای سومی نیز بهکاررفته است، اما همه اینها با یکدیگر قرابت مفهومی دارند.
فرجام تاریخ؛ جستاری دربارة غایت تاریخ در نگرة شماری از متفکران

شناخت «آیندۀ تاریخ» یا «غایت تاریخ» از دیرباز اندیشه اهل نظر را به خود مشغول داشته و آنان را با این پرسش اساسی روبرو کرده است که با فرض غایتمندی تاریخ، چه آیندهای فراروی بشر قرار دارد؟ البته، این پرسش، اذهان توده مردم را نیز می خلد، اما آنان با خوش بینی یا متأثر از سنت های رایج و یا تحت تأثیر آموزههای دینی و فرهنگ غالب، کم و بیش به ارضاء نیاز خود فائق میشوند، اما متفکران به آسانی با آن پیوند نمییابند. این مسئله در طول تاریخ از دغدغه های جدی بوده است، به ویژه در زمانهایی که سختی های متوجه حیات بشری، مدتی طولانی تداوم مییافت. از منظر اینان، تاریخ نمیتوانست امری بی پایان و بدون فرجامی مشخص باشد، از این رو دستهای از اندیشهگران در صدد تفسیری فراگیر و معنادار از زندگی برآمدند تا در پرتوی آن، رویدادهای خرد و به ظاهر آدم آفرید را توجیه نمایند و هم چنین، نوید زندگی بهتر را دهند و این امر تنها در سایة شناسایی پدیدهای هدفمند و غایتمدار به نام «تاریخ» قابل دستیابی مینمود. از این رو در دورههای اخیر، به ویژه در میان محققان غربی، گفت و گوهای زیادی در این باره انجام شده است. دستۀ بزرگی از کسانی که به این پدیده میپردازند، متأثر از آموزههای دینیاند، اما پارهای از اندیشهگران از دیدگاه فلسفی بدان توجه میکنند و به زعم خویش میکوشند تا با شناخت «تاریخ به مثابۀ واقعیت» سمت و سوی حرکت آن را دریابند و از طریق آن، دریچهای برای نگاه به «آینده» بگشایند و دورنمای زیست بشری را پیش بینی نمایند. این نوشتار دیدگاه سه تن از فیلسوفان تاریخ یعنی ابن خلدون، ویکو و هردر را به اختصار بررسی میکند تا نشان دهد از دیدگاه اینان، غایت تاریخ چیست؟ اینگونه بررسیها را باید مطالعاتی مقدماتی برای درک جامعة موعود مهدوی به مثابة آیندة روشن بشریت برشمرد.
غایت مندی تاریخ

«آیندة تاریخ» یا «غایتمندی تاریخ» از مباحث ریشهدار در اندیشه بشری است و از دیرباز تأملات و مطالعات زیادی را متوجه خود ساخته است، به طوری که در دورههای اخیر، دانشی را با عنوان «آینده پژوهی یا تاریخ آینده» وارد عرصه آموزشهای دانشگاهی کرده است. گرچه بسیاری از متفکران از منظر دینی به این پدیده مینگرند؛ اما برخی از اندیشهگران نیز از نظرگاه فلسفی بدان روی آورده و به زعم خویش کوشیدهاند تا با شناخت «تاریخ به مثابة واقعیت» سمت و سوی حرکت آن را دریافته و از طریق آن دریچهای برای نگاه به «آینده» گشوده و دورنمای زیست بشری را پیشبینی کنند.
در این مقاله پس از تبیین رویکرد غایت گرایانه، به کوتاهی دیدگاهها و نظریههای ناظر به «آیندة تاریخ» اشاره شده است. البته همچنان از منظر علمی ابهامهای موجود در اطراف موضوع بیپاسخ میماند که آیا به راستی با فرض وجود واقعیتی به نام «تاریخ» که با مطالعه گذشته حیات بشری، تنها ابعاد و جوانبی از آن دست یافتنی است، میتوان به غایتداری «تاریخ» دست یافت و آینده را پیشبینی کرد؛ به تعبیر دیگر، آیا آینده تاریخ براساس دانشهای انسانی و در رأس آن، یافتههای تاریخی، قابل شناسایی و درک است یا تصور چنین چیزی، زادة اوهام غیر عالمانه آدمیان به حساب میآید. در این نوشتار به تبیین چیستی این نظریه پرداخته میشود.