چالش بنی الحسن با انگارۀ علم ائمه علیهم‌السلام در نيمۀ اول قرن دوم

جریان بنی الحسن یکی از شاخه‌های مهم زیدیه در میانۀ قرن دوم هجری است که تأثیرات زیادی در جامعۀ شیعه داشته و عمدتاً جریان تقابل با نظام اموی و سپس عباسی را رهبری می‌کردند. از آنجاکه بنی الحسن هیچ‌گاه نتوانستند حمایت ائمه علیهم‌السلام را دربارۀ اقدامات خود جلب کنند، نوعی تقابل و انکار را نسبت به ایشان در پیش گرفتند. علم ائمه علیهم‌السلام به امور آینده که از طریق پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله به ایشان رسیده بود و دانش اختصاصی ایشان در امر دین که از طریق امیرالمؤمنین علیه‌السلام و امامان پس از او در اختیار داشتند، مشروعیت بنی الحسن را با چالش جدی روبرو می‌کرد؛ ازاین‌رو سیاست انکار آموزۀ علم الهی ائمه علیهم‌السلام به روشی پایدار و انحرافی عمیق در زیدیه و در قرن دوم تبدیل شد. این مقاله گزارشی از این جریان را در بازۀ زمانی پرالتهاب نیمۀ اول قرن دوم، عرضه می‌کند

چالش زيديه پيرامون افتراض طاعت اهل بيت علیهم السلام در نيمه اول قرن دوم

زید و فرزندش یحیی به علم ائمه معترف بودند؛ ولی برخی شواهد نشان می‌‌دهد که ولایت و افتراض طاعت الهی برای ایشان نمی‌شناختند. خلف ایشان از جریان بنی الحسن علاوه بر انکار ولایت الهی اهل بیت نسبت به الهی بودن علم ائمه نیز موضع انکاری داشتند. شواهد نشان می‌‌دهد در نیمه اوّل قرن دوم مرز پیروان اهل بیت از جریان زیدی‌ها علاوه بر عقیده به الهی بودن ولایت اهل بیت، از طریق موضع گیری نسبت به شیخین نیز آشکار می‌‌شده است و لذا زیدی‌های کوفه در اظهار تولی نسبت به شیخین اصرار داشته‌اند؛ به این معنا که حقی از علی را ضایع نکرده بودند. بر اساس برخی شواهد ابوالخطاب در قبال تقصیر این طایفه در کوفه به تبری از شیخین و اعلام تولی نسبت به امام صادق اقدام کرده بوده است و به تدریج در این زمینه به افراط گرایید.

فرايند آگاهی شيعيان از علم غیب امامان

این که محیط اجتماعی، حقایق معارف دینی را به تدریج درک می کند، امری روشن است؛ به تعبیر دیگر تلقی جامعه از دین، امری تاریخی است. این روند را در موضوعات مختلف می توان پی گیری کرد. نوشتة حاضر نشان می دهد که اطلاع از غیب در جامعة جاهلی، به ملائک یا جن منحصر بوده است؛ از این رو نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در آغاز دعوت با این پرسش مواجه می شدند که چرا مَلَک نیستند و یا متهم به جادوگری و کهانت می شدند؛ تا این که در اثر کثرت آیات و معجزات، نبوت ایشان پذیرفته شد و در نتیجه، آگاهی از غیب ـ در نظر جامعه ـ به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم منحصر شد. این زمینة تاریخی موجب شد امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در اخبارات غیبی خود، به ویژه در ایام خلافتشان، با اتهام های دعوی نبوت، علم غیب و کهانت مواجه شوند. این مشکل، در طول دوران امامت برقرار بود؛ اما در میان شیعه، تحقق بسیاری از پیش بینی های امیرالمؤمنین علیه السلام زمینه را آماده کرد تا شیعیان با مقولة امکان آگاهی از غیب ـ بدون کهانت و نبوت ـ آشنا شوند . ائمه علیهم السلام این موضوع را به تدریج به شیعیان آموزش دادند.[1]