نصیرالدین طوسی و گفتمان مَهار در عهد نامسلمانی ایلخانان

واگرایی جامعه و حکومت و تقابل عناصر ایرانی با فرهنگ مغولان، که درپی عملکرد آنهادر عهد هجوم و چند دهه نابسامانی پس از آن حاصل شده بود، با تشکیل حکومت ایلخانی تعدیل شد و عناصر ایرانی را به هم‌گرایی با مغولان و تعامل با ایلخانان سوق داد. تعامل مذکور، سیاستی حساب‌شده در جهت تعدیل مشی حکومتی مغول، در برخورد با جامعه و اقتصاد و تلاش در راستای مهار رفتار مغولها و همنوایی با عناصر بومی بود. اگر سلسله تلاش‌هایی که در جهت تعدیل رفتار مغولان با هدف احیای فکر و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و نزدیک کردن قوم غالب با مؤلفه‌های مدنی ایرانی صورت گرفت را «گفتمان مهار» نام‌گذاری کنیم، مقاله حاضر درپی آن است که سهم نصیرالدین طوسی، فیلسوف بزرگ دنیای اسلامی را درخصوص این گفتمان و میزان کارآمدی آن بررسی نماید.

چیستی، خاستگاه و علل برآمدن تاریخ اجتماعی

تاریخ‌نگاری سنتی بیشتر ماهیت روایی داشت و به سرگذشت برگزیدگان جوامع می‌پرداخت. این نوع نگارش تاریخ، اگر کنش‌های دیگر اقشار و مباحثی همچون باورها و جنبش‌ها و رویدادهای غیرسیاسی و گاه غیراعتقادی را گزارش می‌کرد، باز در جهت منافع قدرت‌ها و مصلحت برگزیدگان جامعه بود. تاریخ‌نگاری مدرن ـ با ابتنا بر ضرورت نقد بی‌اعتنایی تاریخ‌نگاری سنتی به وجوه غیرسیاسی و غیراعتقادی تاریخ ـ کوشیده است تا نگرشی ساختاری به تاریخ داشته باشد و در پرتو گرایش‌های مختلف تاریخ‌نگارانه، وجوه مختلف تاریخ را بررسی کند. تاریخ‌نگاری اجتماعی به عنوان گرایشی نو که در چنین فضایی زاده شد ـ با نگاه تحلیلی به تاریخ و با توجه به ضرورت پرداختن روشن‌تر و چندوجهی به زندگی روزانه مردم ـ با گرایش‌های تاریخ‌شناختی جدیدتری هم‌چون تاریخ فرهنگی، و قوم‌شناسی نیز پیوند خورده است و سعی در جاودانه ساختن کنش و میراث اجتماعی و فرهنگی انسان دارد. تاریخ اجتماعی بیشتر به کنش‌ها و شیوه‌های زندگی، انگیزه‌ها و خواست‌های مردمان عادی توجه می‌کند. این رهیافت با تأکید بر نقش شهروندان عادی، مطالعه نقش رهبران را کم‌رنگ‌تر می‌سازد و مسیر مطالعه جامع‌نگر تاریخ را هموارتر می‌کند. نوشتار حاضر ضمن مروری بر سیر تحول جایگاه علم تاریخ و تاریخ‌نگاری از دوران سنتی تا جدید، به جایگاه و چیستی تاریخ اجتماعی پرداخته، مهم‌ترین علل رشد و رونق این رهیافت را وامی‌کاود

تاریخ و ضرورت همگرایی با علوم اجتماعی

بازاندیشی تاریخ در ذهن مورخ انجام می‌شود و ذهن مورخ در بستر ساختاری جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند قوام می‌گیرد. تاریخ بررسی و تحلیل اجزای ساختاری جامعه را در اعصار گذشته در راستای پاسخ‌گویی به مسائل و اجزای ساختاری جامعه در زمان حال در دستور کار دارد و این مهم را با انتخاب موضوع و مسائلی که میان حال و گذشته در سَیَلان است انجام می‌دهد. مورخان دانش و بینش خود را وامدار جامعه‌ای هستند که در آن زندگی می‌کنند و این بینش و دانش در انتخاب موضوعات پژوهشی، موضوعاتی که در افق ساختاری گذشته بررسی می‌شوند اما معطوف و مقید به زمان حال می‌باشند تأثیر فراگیر دارد. زمان حال و مباحث مربوط بدان، ماهیتی زنده و پویا دارد و اشراف بر وجوه مختلف آن تخصص‌های متفاوتی را می‌طلبد. انسان و حیات انسانی به عنوان یک کلیت، مورد مطالعه علوم مختلف است و شناخت کامل این کلیت برای متخصصان یک علم امکان‌پذیر نیست؛ از این رو اندیشمندان علوم مختلف با ارتباط تنگاتنگ و متداوم با اصحاب رشته‌های مختلف قادر به شناخت بیشتر حیات انسانی خواهند بود. تاریخ نیز به عنوان دانشی که گذشته حیات انسانی را با هدف فایده‌مندی بررسی و تحلیل می‌کند، در صورتی می‌تواند دستاوردهای معطوف به هدف داشته باشد که با اندیشمندان علوم مختلف و به ویژه متخصصین علوم اجتماعی در تعامل باشد. ضرورت چنین تعاملی که در کلیت، ثبات، فایده‌مندی و تداوم بخشیدن به داده‌های تاریخی مؤثر واقع می‌شود و زمینه‌های ارتقای معرفت‌شناسی تاریخی را فراهم می‌آورد مسئله‌ای است که ـ‌ حداقل در مقام طرح ضرورت موضوع ـ‌ در این مقاله مورد بررسی قرار می‌گیرد.