دختر رشيده

منظور از دختر بالغ رشيده چيست؟ معمولاً در چه سنى به اين حد مى ‏رسد؟

ريبه و تلذذ

مقصود از «ريبه» و «تلذذ» در رساله ‏هاى مراجع چيست؟

همسريابى

به نظر شما در جامعه و فرهنگ امروزى، چگونه مى ‏توان يك همسر خوب انتخاب كرد؟ راه ‏هاى عملى براى يافتن همسر مورد نظر چيست؟

ما چه كنيم؟!

در هر محفل دينى كه شركت مى ‏كنيم يا از هر عالم دينى كه مى ‏پرسيم و يا در كتاب ‏ها و مقالات مذهبى مى ‏خوانيم ؛ ارتباط بين دختر و پسر بسيار خطرناك و حرام مى ‏دانند و ما را از آن برحذر مى ‏دارند. اينك سؤال من به عنوان يك دانشجوى جوان اين است كه ما چه كنيم؟ از يك طرف جوانى و اوج غرايز جنسى و از سوى ديگر نامناسب بودن فضاى اخلاقى و فرهنگى جامعه كه اين غرايز را شعله ‏ورتر مى ‏كند و…؟ عرضه و تقاضا كه از نظر دينى نامشروع است؟ ازدواج رسمى به لحاظ مشكلات اقتصادى، تحصيلى، شغلى و… تقريباً در وضعيت و سن كنونى ناممكن است؟ پس ما چه كنيم؟ آيا بايد با سركوب غرايز، رهبانيت پيشه كنيم و يا آنكه تسليم شرايط شويم و گناه آن را تقصير مسئولان و پدر و مادران و بزرگ ‏ترها بيندازيم. خلاصه اينكه من جوان دانشجو، در اين بحبوحه غرايز جنسى چه كنم؟ ما معتقديم كه اسلام، دينى كامل، پويا، جامع و پاسخ ‏گوى همه زمان ‏ها است، آيا در اين دين براى ما هم تدبيرى انديشيده است؟ آيا راه مشروعى براى ما كه هم آلوده به گناه نشويم و هم از فشارهاى غرايز جنسى رهايى يابيم وجود دارد؟

ارتباط در تشكل ‏هاى مذهبى

توى انجمن اسلامى، جلسات با جوى صميمى و تقريباً دوستانه ولى محترمانه برگزار مى ‏شود، ولى من خيلى آدم با ظرفيتى نيستم! زود جو گير مى ‏شوم و بعضى وقت ‏ها كنترلم از دست مى ‏رود و شايد از مرزهاى حيا مى ‏گذرم ؛ به خاطر همين نمى ‏دانم شركت در اين جلسات برايم مفيد است يا نه؟

روابط دختر و پسر

مدت ‏ها است اين مسئله فكرم را مشغول كرده است كه با جامعه ‏اى كه هر روز را در آن به شب مى ‏رسانم، چه كنم؟ اتفاقاتى كه در دانشگاه مى ‏افتد و روابط پسران و دختران كه بسيارى از اوقات زشت و ناپسند است، ناشى از بى ‏فرهنگى است يا بى ‏ايمانى؟ نمى ‏دانم ناشى از چيست ؛ ولى در جامعه ما كه اسلامى است، واقعاً غير قابل تحمل است و عرف جامعه سنتى ما چنين حركات و روابطى را نمى ‏پسندد. خودشان استدلال مى ‏كنند در اسلام گفته شده است دو نفر كه يكديگر را دوست داشته باشند، به هم محرم ‏اند! بااين استدلال بدون هيچ گونه عقد رسمى يا صيغه، با هم قدم مى ‏زنند و يا حتى گاهى اوقات، به قول خودشان براى شناخت بيشتر، بدون اطلاع خانواده ‏ها در خلوت باهم صحبت مى ‏كنند. آيا در احكام دينى چنين چيزى وجود دارد؟ به نظر شما، وظيفه ما در اين موقعيت چيست و چه بايد بكنيم؟
گاهى اوقات فكر مى ‏كنم كاش در دانشگاه ‏ها دختران و پسران را جدا مى ‏كردند ؛ ولى باز با خودم مى ‏گويم آن وقت اين اتفاقات در پنهان مى ‏افتاد و شايد بدتر از اين مى ‏شد. واقعاً علت چيست و چه بايد كرد؟
دوست دارم به اين گونه افراد گفته شود: فكر نكنند كه شجاعت به خرج مى ‏دهند و در جلوى چشم نامحرمان و پسران ديگر با يكديگر قدم مى ‏زنند يا دست مى ‏دهند و يا شانه به شانه راه مى ‏روند!!

نگاه استاد

دخترى 26 ساله و دانشجوى سال دوم رشته زبان انگليسى هستم. چندى قبل در كلاس كامپيوتر با نگاه ‏هاى مداوم استادمان روبه ‏رو شده، به او علاقه ‏مند شدم. من قبل از اين حتى با پسر عمو و پسرخاله ‏هايم هم جز سلام كردن، صحبتى نمى ‏كردم و آدمى خجالتى بودم ؛ اما در ارتباط و صحبت با اين استاد و نگاه ‏هاى مستقيم او اصلاً خجالت نمى ‏كشيدم و فكر مى ‏كردم كه همسر مورد علاقه ‏ام را پيدا كرده ‏ام. با پايان كلاس كامپيوتر، من همواره به فكر او بودم و به همين دليل در درس ‏هاى دانشكده ناموفق بودم. اكنون مضطرب و پريشان خاطر هستم. يك جزوه از درس ‏هاى استاد نزد من است و جرأت نگاه به آن را ندارم. با اينكه فردى معتقد، مذهبى و مقيد به ظواهر شرع و عبادات بودم، اكنون سرخورده شده ‏ام و احساس يأس، نوميدى و شكست دارم. بارها از خدا خواسته ‏ام كه فكر او از سرم بيرون برود ؛ اما دعايم مستجاب نشد. اكنون عبادات را فقط به خاطر رفع تكليف انجام مى ‏دهم. از شما تقاضاى راهنمايى دارم ؛ زيرا وضعيتى بسيار بحرانى دارم.

اشتباهم كجا بود؟

دختری 19 ساله که تازه وارد دانشگاه شده و بعد از مدتی با پسری رابطه ی دوستی برقرار می کند و نمی داند که کار درستی انجام داده است یا خیر؟

در پى هواى عشق

رابطه دوستی در دوران دانشگاهم برایم پیش آمد که حال احساس گناه و خستگی میکنم؛ نمیدانم چه کاری باید انجام دهم؟ شما راهنمایی ام کنید.

چطور فراموشش كنم؟!

مشاور عزيز سلام. اميدوارم ثانيه ‏هاى زيباى زندگى را بلندتر از ساعت ‏هاى زشت آن احساس كنيد. دخترى نوزده ساله هستم كه خصوصيت روحى عجيبم اين است كه به هيچ كس دل نمى ‏بندم ؛ حتى به خانواده خودم تا جايى كه اگر مدتى آنها را نبينم جاى خالى آنها را احساس نمى ‏كنم؟ اما از پنج ماه پيش با شخصى آشنا شدم كه وجودش به من آرامش مى ‏دهد و با حضور او، مى ‏توانم روزهاى تلخ زندگى را بهتر سپرى كنم! روزهاى اول حضورش را براى تنوع زندگى جالب مى ‏ديدم ؛ اما بعد از مدت كوتاهى به او وابسته شدم و هر روز اين وابستگى بيشتر از روز قبل مى ‏شود در اين مدت به همه چيز فكر كرده ‏ام: به باهم بودن و جدا شدن از هم ؛ اما در اين مدت به هيچ نتيجه ‏اى نرسيده ‏ام! ما نمى ‏توانيم با هم ازدواج كنيم ؛ چون از اول با هم در اين مورد صحبت كرده ايم كه شرايط ما براى ازدواج مساعد نيست و هر دو نيز قبول كرده ‏ايم. از طرفى فكر جدايى من را هر روز بيشتر عذاب مى ‏دهد ؛ به هيچ صورت نمى ‏توانم خودم را قانع كنم كه او را فراموش كنم و اين مسئله روى درس ‏هاى من اثر منفى ‏گذاشته است: ترم قبل اكثر نمره ‏هايم را خيلى پايين گرفتم، در اين زمينه من را راهنمايى كنيد ؛ ولى خواهش مى ‏كنم حرفى از جدايى نزنيد.

از من مى ‏خواهد مدتى با او دوست باشم

دخترى هستم 24 ساله، چند وقت پيش با پسرى آشنا شدم. او اهل… است ؛ در رشته… به تحصيل اشتغال دارد. او كه سه سال از من كوچك ‏تر است، پسرى مؤمن و فهميده مى ‏نمايد و درباره آينده ‏اش افكار خوبى دارد. او از من مى ‏خواهد مدتى كه اينجا هستم، با او دوست باشم. از تجربه ‏هاى زندگى ‏ام برايش بگويم. به يكديگر در مشكلات كمك كنيم و بعد از تمام شدن درس از همديگر جدا شويم ؛ او خيلى به من محبت مى ‏كند و احساس مى ‏كنم به من علاقه دارد. به قول خودش، مى ‏گويد: چيزى را آسان به دست نياوردم كه آسان از دست دهم. من اين جور روابط را كه پايانش جدايى است، دوست ندارم ؛ امّا وقتى با او هستم، احساس خوشبختى مى ‏كنم. البتّه ته دلم ناراضى ‏ام. احساس شرم و گناه و عذاب وجدان دارم. از حركات و حرف ‏هايش مى ‏فهمم كه بى ‏رحم نيست و ديگران را نمى ‏رنجاند ؛ امّا چرا چنين مى ‏كند، نمى ‏دانم. او حتّى براى ديدنم، مرا صيغه كرده تا روابط ما سالم باشد. او مى ‏گويد: وقتى با تو هستم، كمتر گناه مى ‏كنم. تو باعث مى ‏شوى ثواب كنم و بيشتر به خدا نزديك شوم. گاه فكر مى ‏كنم شايد مى ‏خواهد با اين حرف ‏ها مرا امتحان كند. اگر عاقبت اين جور روابط ازدواج باشد، حاضرم پايش بايستم تا درسش تمام شود و از حريم خودم هم تجاوز نمى ‏كنم. هميشه از خدا مى ‏خواستم زودتر ازدواج كنم تا در اين جامعه آلوده نشوم. حال خداوند كسى را سر راهم قرار داده كه من واقعاً او را مرد زندگى مى ‏بينم. آدم ‏ها وقتى ازدواج مى ‏كنند، نصف دينشان كامل مى ‏شود و ديگر به خود اجازه هر كارى نمى ‏دهند. خواهش مى ‏كنم راهنمايى ‏ام كنيد. نمى ‏دانم چه كنم.

دوستى و دين دارى

اگر دوست شدن با يك دخترى، باعث شود كه او با حجاب و سنگين شود و دست از كارهاى خود بردارد، آيا شرعى است كه اين كار را انجام دهم؟

اطمينان به همديگر

مى ‏خواستم بدانم از لحاظ اخلاقى، رابطه پسر و دختر چگونه بايد باشد؟ چگونه يك دختر مى ‏تواند با همجنس خود دوست باشد ؛ ولى با وجود سلامت اخلاقى و اجتماعى، اجازه ندارد با يك پسر دوست شود ؛ يعنى چرا جامعه، از نظر اخلاقى اين رابطه را – حتّى اگر طرفين هيچ ‏گونه نظر سوء به هم نداشته باشند و فقط در حد آنچه جامعه و اسلام مى ‏پذيرند با هم رابطه برقرار كنند – مطرود مى ‏داند. اگر دختر از خودش و طرف مقابل اطمينان كامل داشته باشد و هيچ يك از طرفين از جاده عصمت و تقوا دور نشوند، ارتباط چه صورت دارد؟!

مخالفت خانواده

. به ازدواج با كسى سخت علاقه ‏مندم ؛ ولى خانواده ‏ام مخالفت مى ‏كنند! چگونه با او ارتباط برقرار كنم و حرف دلم را به او بگويم و خانواده ‏ام را راضى سازم؟