شهادت سید هادی؛ شکستی دیگر برای صهیونیستها

مقدمه: در طلیعهی فجر روز چهارشنبه 30 دی ماه سال 1357 که ملت مسلمان ایران میرفت تا بساط استکباری آمریکا را از کشور خود برچیند، در شهر بیروت از مادری مومنه به نام «فاطمه» و سیّد وارستهای که عشق و علاقهاش به راه و منش امام خمینی (ره) حد و مرزی نداشت، کودکی متولد شد […]
بسم الله القاصم الجبارین

متن زیر وصیت نامه شهید «سید محمدهادی نصرالله» می باشد: بسم الله القاصم الجبارین «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي. صدق الله العظیم» شهادت میدهم هیچ خدایی جز الله نیست و او، واحد است و شریکی ندارد، و شهادت میدهم که گذر زمان […]
حسرت شهادت

معمولا وقتی خبر انجام عملیات میرسد، چه من و چه همهی برادرانی که با این موضوع مرتبط هستند، گریه میکنند. گریهی خوشحالی، فراق و گریهی غبطه و گریهی درد، همه با هم مخلوط میشود. غالباً چند روز پیش از عملیات، فرد شهادتطلب برای توجیه آخر و خداحافظی، اینجا میآیند. من هنگام خداحافظی، از تمام شهادتطلبان […]
نماز اول وقت

در عملیات «علی اشمر» فرض شده بود که کاروان صهیونیستها قبل از اذان ظهر رد میشود؛ اما کاروان تأخیر میکند و وقت اذان ظهر میرسد. در حالی که او متنظر بود که کاروان سر برسد و خودش را منفجر کند و به شهادت برسد، برای نماز برمیخیزد، و کاروان میرسد و میگذرد! برادران با دستگاه […]
نمونه ای از کرامات شهدا

وقتی فرد شهادتطلبی برای انجام عملیات میرود، یک نفر او را همراهی میکند. با او میرود و در آخرین ایستگاه با او خداحافظی میکند. یعنی مطمئن میشود که او هدف را میزند. شخصی که همراهی «هیثم دبوق» را بر عهده داشت، میگوید: من و هیثم با هم بودیم، به او گفتم: «حواست باشد که خوب […]
گزینش شهادتطلبان

بسیاری از جوانان درخواست اجرای عملیات شهادتطلبانه دارند. این درخواستها یا به طور شفاهی، یا با نوشتن نامه انجام میشود. برخی از من درخواست میکنند و برخی دیگر، از فرماندهان جبهه و از فرماندهی محور به طور مستقیم تقاضا میکنند. معمولاً ما نه فقط به این برادران، بلکه به هر کس که درخواست اجرای عملیات […]
عملیات شهید الحی

عملیات شهیدِ الحیّ یا شهید زنده، نوعی عملیات استشهادی بود. او هم مثل دیگر شهادتطلبان، مقابل دوربین وصیتنامهی خود را خواند. آمد و با من خداحافظی کرد و خیلی با هم صحبت کردیم. از این برادر خواسته شد که در منطقهای خیلی عمقی، در مرز لبنان و فلسطین در داخل منطقهی اشغالی، تعدادی بمب بزرگ […]
اهل عرفان حقیقی

با تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان در خرداد 1361، نیروهای اشغالگر بر همهی مناطق تسلط و اشراف داشتند. در این رویارویی، آنها دارای هواپیما، تانک، توپ و لشکرهای بزرگ نظامی بودند و ما در سطح امکانات مادّی چیزی نداشتیم. برخی امکانات ناچیز و سلاحی چون کلاشینکوف، بمبهای دستی و برخی مواد منفجره در اختیارمان بود […]
من، پدر شهید شدم

فرزندم، سید هادی، دو سالی بود که درس را رها کرده بود و پس از چند ماه آموزشهای مختلف، به مقاومت پیوست و در چندین عملیات مقاومت شرکت کرد. من میدانستم که او در خط مقدم میجنگد. حضور او در جبهه، با اجازه و اطلاع من بود. البته هیچ کس، چه پسرم باشد و چه […]
استاد شهیدم سید عباس موسوی

مجاهد شهید، سید عباس موسوی (رضوان الله تعالی علیه) از همان اوایل، تمام فعالیت و دعوتش برای اسلام و پیروزی مستضعفان بود و در ذهن خود رؤیای تشکیل حکومت الهی را داشت. او در همهی مسائل، انسانی هدفمند و جدّی بود. به تقوا، پرهیزگاری، احساس مسئولیت، پشتکار، اخلاص و تواضع شهره بود. برای تزکیهی نفس […]
فوت امام

محل اجتماعات ما در ضاحیهی بیروت، دقیقاً خانهای در مقابل مسجد امام رضا علیه السلام بود. رسانهها خبر از بیماری امام میدادند. مدتی قبل، عمل جراحی انجام شده بود. من در لبنان، همچون بیشتر متدینان و مؤمنان، مطمئن بودم که امام پیش از ظهور امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف فوت نخواهد کرد. اعتقاد […]
سیاست کلی نظام ایران، در قبال حزب الله

امام نیز در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «دفاع از اسلام و حزبالله اصل خدشهناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است».[1] در سال 1365 با چند نفر در قالب هیئت شورای مرکزی حزبالله به ایران رفتیم و نخستین بار حضرت سید قائد(آیت الله العظمی خامنه ای) را که رئیس جمهوری بود، دیدم. در آن جلسه، دیدار […]
امام شد مقتدای من

پس از پیروزی انقلاب، برای اولین بار بود که در حسینیهی جماران امام را دیدم. در سال 1361 در روز جهانی مستضعفان در نیمهی شعبان، هیئتهایی از لبنان برای دیدار با امام خمینی (ره) به ایران رفتند که من نیز با آن هیئتها و مهمانانی که در مراسم شرکت کردند، همراه شدم. چندی پیش، در […]
خودرویی که سفیر مرگ بود!

سال 1368 در جادهی بعلبک در حال تردد بودیم. سید عباس موسوی، شیخ صبحی طفیلی و سید ابراهیم امین هم بودند. ماشینها از یکدیگر جدا حرکت میکردند. اتومبیلی پر از مواد منفجره در کنار جاده انتظار ما را میکشید. وقتی نخستین ماشین از کاروان ما رسید، اتومبیل حامل بمب را منفجر کردند. در این عملیات […]