دخالت خانواده اش

من و همسرم یک سال و نیم نامزد بودیم و الان هم یک سال و نیم است که ازدواج کرده ایم. ولی از همان روزهای اول با هم مشکل داشتیم و بیشترین مشکلمان هم دخالت خانواده اش بود. از اول انتظار داشتند که من همیشه همه حرفهای آنها را انجام دهم. ولی با صحبت و کلی جر و بحث و دعوا همسرم را راضی کردم که این زندگی ماست و حق داریم هرطور که دوست داریم زندگی کنیم. آنها فقط حق دارند نظرشان را بدهند نه این که آن را تحمیل کنند. الان متأسفانه به دلیل مشکل مالی، پیش خانواده همسرم زندگی میکنیم و وضع بدتر شده که بهتر نشده است. حتی برادر شوهرم هم این حق را به خودش میدهد که در زندگیمان دخالت کند. وقتی به همسرم میگویم قانع میشود که حق با من است؛ ولی مشکل اینجاست که اولاً او هنوز مفهوم زندگی را نفهمیده و هیچ مسئولیتی را قبول نکرده و حتی خرج خانه هم با من است؛ دوم این که فکر میکند اگر به اطرافیانش بگوید در زندگی من دخالتی نکنید بیاحترامی است. من را ناراحت میکند ولی حاضر نیست جواب پدر مادر یا برادرش را بدهد درحالی که آنها در مشکلات زندگی پشت ما را خالی کرده اند.