گریه، ای دختر رباب! مکن

گریه، ای دختر رباب! مکن نرگست، شیشهی گلاب مکن روی غمهای جان، غمی مفزای ز اشک حسرت، دلم کباب مکن روی مخْراش و مو مکَن، زینهار! خانهی صبر خود، خراب مکن چون شوم کشته، همچو ابر بهار گریه کن؛ حالیا شتاب مکن ابر اگر تیره کرد، روی جهان گله از ماه […]