خزان نبيند بهار عمري که چون توسروي به خانه دارد

خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد غمی نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد تو آن امیدی به باغ جانم که در هوای تو گل‌فشانم چو نوبهاری به بوستانی که شاخه شاخه جوانه دارد اگرچه بشکسته استخوانم چو از تو دم می‌زنم جوانم به بزمت آن شمع سرفشانم کزآتش […]