شب هشتم محرم – بیت رهبری

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[1] «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی سَيِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفِيعِ ذُنُوبِنا ‏ِ‏أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الحُجَّةِ بَقِیَّةِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ […]

طنازی و رقص آب را می دیدی

طنازی و رقص آب را می دیدی عطشان لب آفتاب را می دیدی   می سوختی اما تو در آئینه ی آب تصویر گل رباب را می دیدی شاعر: جاریانی

چون باد خزان باغ گلش پرپر کرد

چون باد خزان باغ گلش پرپر کرد بلبل ز الم سر به سوی داور کرد در ساحل رود با دو چشم خونبار خورشید غروب ماه را باور کرد شاعر: جاریانی

با تیشه ی روشنی به شب تاخت، حسین

با تیشه ی روشنی به شب تاخت، حسین بتخانه ی شرک را برانداخت، حسین آنگه که عَلَم ز دست عباس افتاد جانسوزترین قصیده را ساخت، حسین شاعر: عبدالمحمد جمالی

از پلک سیاه شب شرر می بارید

از پلک سیاه شب شرر می بارید بر دامن دشت شور و شَر می بارید از چشمه ی مه سرشک حسرت نم نم بر دست فرات تا سحر می بارید شاعر: بهنام پازوکی

ای کنز حیا کان ادب ادرکنی

 ای کنز حیا کان ادب ادرکنی عباسِ علی میر عرب ادرکنی ای رفته به بحر تشنه، وز عشق حسین برگشته ز بحر تشنه لب ادرکنی شاعر: صغیر اصفهانی

خود عین صعود است اگر پاک افتد

خود عین صعود است اگر پاک افتد انگور شراب است چو از تاک افتد بگذار عمودها به پرواز آیند عباس عَلَمی نیست که بر خاک افتد شاعر: امید مهدی نژاد

تو منشأ خیر و برکاتی عباس

 تو منشأ خیر و برکاتی عباس سکّان سفینه النجاتی عباس عالم همه سیراب ز دستت، اما لب تشنه برابر فراتی عباس شاعر: علی شکاری

تو بگشا چشم پیکان بسته ات را

تو بگشا چشم پیکان بسته ات را نظر کن زائر دلخسته ات را الهی بشکند دستی که با تیغ گسسته ابروی پیوسته ات را شاعر: سید فرید احمدی

نوای العطش باشد به نایش

نوای العطش باشد به نایش عمو رفته که آب آرد برایش چه کش گوید به این طفل عطشناک عمو آمد، ولی کو دست هایش؟! شاعر: محمود سنجری

عطش، خورشید را سیراب می کرد

عطش، خورشید را سیراب می کرد گل شش ماهه را بیتاب می کرد تنی بی دست با مشکی پُر از آب وضو در چشمه ی مهتاب می کرد شاعر: صمد پرویس

در چشم شرمگین شد ماه و خورشید

در چشم شرمگین شد ماه و خورشید حضوری آتشین شد ماه و خورشید حسین آمد به بالین برادر به یکدیگر قرین شد ماه و خورشید شاعر: سهیل محمودی

چون آتش عشق، شعله ور می گردد

چون آتش عشق، شعله ور می گردد در او رخ دوست جلوه گر می گردد تا رفع عطش از لب معشوق کند عاشق ز فرات تشنه بر می گردد شاعر: محمدعلی مردانی