آمد غروب و باز دل تنگ من گرفت

آمد غروب و باز دل تنگ من گرفت همچون دل غريب براي وطن گرفت در جستجوي جوهر آن حُسن گمشده از بام و در دوباره سراغ حسن گرفت خاکستر حريق اُفق بر دلم نشست آيينه ي شکسته،غبار محن گرفت در راه بود موکب گل ها که ناگهان پاييز بي امان به شبيخون چمن گرفت اي […]