کس نيست نويسد غم پنهاني من را

کس نيست نويسد غم پنهاني من را گوشي نشنيده است پريشاني من را سکان شکند غم، دل توفاني من را پايان نبود بي سر و ساماني من را زيرا که گل چيده ي دور از چمنم من فرزند غم و محنت و ماتم حسنم من   درد و غم و حرمان من اندازه ندارد هر […]