پاداش گریه بر امام حسین علیه السلام و شعر سرودن درباره‌ی ایشان 3

کشّی با سند خود از زید بن شحام نقل می‌کند: ما گروهی از کوفیان نزد امام صادق (ع) بودیم. جعفر بن عفان بر آن حضرت وارد شد. امام او را احترام کرد و نزدیک خود نشاند و گفت: ای جعفر! گفت: بله، فدایت شوم! فرمود: تو درباره‌ی حسین (ع) خوب شعر می‌گویی. گفتم: آری فدایت […]

پاداش گریه بر امام حسین علیه السلام و شعر سرودن درباره‌ی ایشان 2

علیّ بن ابراهیم قمی  از امام صادق (ع) نقل کرده است: هر کس ما را یاد بکند، یا نزد او از ما یاد شود و از چشمش با اندازه‌ی بال پشه‌ای اشک درآید، خداوند گناهانش را می‌آمرزد، هر چند به اندازه‌ی کف‌های دریا باشد.     قال علیّ بن إبراهیم القمیّ: وَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ […]

پاداش گریه بر امام حسین علیه السلام و شعر سرودن درباره‌ی ایشان 1

علیّ بن ابراهیم قمی با سند خویش از امام باقر (ع) چنین روایت می‌کند: امام سجّاد (ع) می‌فرمود: هر مؤمنی که در شهادت حسین بن علی (ع) چشمانش اشک‌آلود شود و بر صورتش جاری شود، خداوند در غرفه‌های بهشتی جایش می‌دهد که دوره‌های طولانی در آن ساکن شود. هر مؤمنی که به خاطر رنج و […]

کراهت گریه، مگر بر حسین و اهل بیت علیه السلام

ابن قولویه با سند خود از امام صادق (ع) روایت می‌کند که فرمود: گریه و بی‌تابی برای بنده در هر مصیبتی مکروه است، مگر گریه و ناله بر حسین بن علی (ع) که پاداش دارد. برقی نیز از امام صادق (ع) روایت کرده است: هر کس که ما نزد او یاد شویم و چشمانش اشک‌آلود […]

سیاه پوشی 2

 ابن نما از امام صادق (ع) چنین نقل می‌کند: هیچ زن هاشمی سرمه نکشید و خضاب نکرد و تا پنج سال از خانه‌ی هیچ هاشمی دود (برای پخت و پز) دیده نشد تا آن‌که ابن زیاد کشته شد. از فاطمه دختر علی (ع) روایت است که: هیچ زنی از ما حنا نبست و سرمه نکشید […]

سیاهپوشی 1

 برقی با سند خود روایت می‌کند: چون حسین بن علی (ع) به شهادت رسید، زنان بنی هاشم لباس‌های سیاه و پشمینه پوشیدند و از سرما و گرما شکوه نمی‌کردند و امام سجّاد (ع) برای برپایی ماتمشان برای زنان غذا تهیه می‌کرد.     روی البرقیّ: عن الْحَسَنُ بْنُ ظَرِيفٍ بن ناصح، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْحُسَيْنِ […]

ورود اهل بیت علیه السلام به خانه پیامبر صلی الله علیه وآله

 ابن نما گوید: امام سجّاد (ع) و همراهانش وارد خانه‌ی پیامبر شدند. آن را خالی و غم‌آلود و حزن‌انگیز دیدند که سایه‌ی مصیبت‌ها بر سر آن بود و با فقدان آن سروران، صحنه‌هایی وحشت‌آلود داشت. (وی سپس با آوردن جملات و متونی شاعرانه و ادبی از زبان آن خانه‌های خالی از ساکنانش، به ترسیم مظلومیّت […]

سوگواری در مدینه 2

 علّامه‌ی مجلسی روایت می‌کند: چون امّ کلثوم به سمت مدینه روی کرد، گریان شد و اشعاری به این مضمون سرود: ای مدینه‌ی جدّمان ما را مپذیر که با حسرت‌ها و اندوه‌ها آمده‌ایم. به رسول خدا (ص) از طرف ما خبر بده که ما دچار فاجعه‌ی شهادت پدرمان شده‌ایم، مردانمان در کربلا بی‌سر بر زمین افتاده‌اند […]

سوگواری در مدینه 1

سیّد بن طاووس نقل می‌کند: امام سجّاد (ع) با خانواده و اهل بیت به سوی مدینه کوچ کردند. حضرت به خانه‌های خویشان و مردان رو کرد؛ خانه‌هایی که با زبان حال، نوحه‌گری می‌کردند و گریان بودند، چرا که حامیان و مردان خود را از دست داده بودند. گریه‌ی داغداران بر آنان نوحه‌گر بود و بادیه‌نشینان […]

بازگشت اهل بیت علیه السلام به مدینه

 سیّد بن طاووس نقل می‌کند: از کربلا به قصد مدینه جدا شدند. بشیر بن حذلم گوید: چون به مدینه نزدیک شدیم، امام سجّاد (ع) فرود آمد و بار خود گشود و خیمه زد و زنان را پیاده کرد و فرمود: ای بشیر! خدا پدرت را بیامرزد که شاعر بود! آیا تو هم می‌توانی شعر بگویی؟ […]

جابر، کنار قبر امام حسین علیه السلام

علّامه‌ی مجلسی با سند خویش از عطیه‌ی عوفی نقل می‌کند: همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر حسین بن علی (ع) بیرون شدیم. چون به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد و دو جامه به بر کرد. کیسه‌ای گشود که در آن سُعد (عطری معروف) بود. آن را به […]

ورود اهل بیت به کربلا 2

علّامه مجلسی گوید: فرستاده‌ی یزید، پا به پای اهل بیت و جلو آن‌ها می‌رفت. هر گاه فرود می‌آمدند، او و همراهانش فاصله می‌گرفتند و مثل نگهبانان در اطراف پراکنده می‌شدند. هر گاه یکی از افراد کاروان می‌خواست وضو بگیرد، فرود می‌آمد، نیازهایشان را برمی‌آورد و ملاطفت می‌کرد تا به مدینه رسیدند. حارث بن کعب: فاطمه‌ […]

ورود اهل بیت به کربلا 1

 سیّد بن طاووس گوید: چون خانواده‌ی امام حسین (ع) از شام برگشته به عراق رسیدند، به راهنما گفتند: مرا از راه کربلا ببر. به محلّ شهادت امام رسیدند. جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از خاندان پیامبر را دیدند که برای زیارت قبر حسین (ع) وارد شده‌اند. همزمان به هم […]

خروج اهل بیت علیه السلام از شام 2

فتال گوید: آن‌گاه یزید، نعمان بن بشیر را خواست و به وی گفت: آماده شو تا همراه این زنان به مدینه بروی. و چون خواست آنان را آماده‌ی رفتن سازد، علیّ بن الحسین (ع) را خواست و با او خلوت کرد و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت مواجه می‌شدم، […]