سر، ز روي شانه هاي سايه ي خود برنداشت

سر، ز روي شانه هاي سايه ي خود برنداشت آنکه جز ديوار و سايه ياوري ديگر نداشت سايه ي مردان نارس روز مبهم مي شود مرد حق جز سايه ي خود بر کسي باور نداشت در نيام امت ناباوري در روز جنگ قبضه تنها بود و در پي تيغ آتشگر نداشت دومين سردار تنها در […]