قيس بن مسهر صيداوى كيست؟

با توجه به بررسى هاى فراوان به زندگينامه كامل اين شهید راه امام حسین علیه السلام  دست پیدا نشده است. همه كسانى كه زندگينامه وى را نوشته اند تنها به بيان اين اندازه بسنده كرده اند؛كه وى حامل نامه اى از اهل كوفه براى امام حسين بود و همراه مسلم به كوفه بازگشت. آنگاه در […]

نفاق و خطرناک تر از نفاق 2

  «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1] «رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2] «إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏». نفاق عوامل عمده‌ی شکست اسلام موضوع بحث ما نفاق و خطرناک‌تر از نفاق است. از عواملی که شکست‌های عمده‌ی اسلام را می‌شود […]

شهادت اصحاب – حرّ بن یزید 3

ابن نما با سند خود ذکر می‌کند که حرّ به امام حسین (ع) گفت: چون ابن زیاد مرا به سوی تو فرستاد، از قصر او بیرون آمدم، از پشت سرم ندایی شنیدم که می‌گفت: ای حر! تو را مژده باد به نیکی! چون برگشتم، کسی را ندیدم. پیش خود گفتم: به خدا که این مژده […]

شهادت اصحاب – حرّ بن یزید 2

خوارزمی می‌گوید: چون حرّ به حسین (ع) پیوست، مردی از بنی تمیم به نام یزید بن سفیان گفت: به خدا اگر حرّ را ببینم، با نیزه در پی او خواهم رفت. در همان هنگام که او می‌جنگید و گوش و پیشانی اسبش زخم برداشته و خون از آن جاری بود، حصین بن نمیر به وی […]

شهادت اصحاب – حرّ بن یزید 1

طبری گوید: چون عمر بن سعد آمادۀ حمله شد، حرّ به او گفت: آیا با این مرد می‌جنگی؟ گفت: آری به خدا جنگی که آسان‌ترین آن افتادن سرها و جدا شدن دست‌ها باشد. گفت: آیا به هیچ‌کدام از آنچه پیشنهاد کرد، راضی نمی‌شوید؟ عمر سعد گفت: اگر کار دست من بود چنان می‌کردم، ولی امیر […]

آمدن عمر سعد به کربلا

خوارزمی گوید: حرّ آمد و همراه سپاهش در برابر حسین (ع) اردو زد. به ابن زیاد نامه نوشت و فرود آمدن امام را در سرزمین کربلا گزارش داد. ابن زیاد به حسین (ع) چنین نامه نوشت: امّا بعد، ای حسین! خبر یافتم که به کربلا آمده‌ای. یزید به من نامه نوشته که در اوّلین فرصت تو […]

نام‌های کربلا

دینوری گوید: زهیر به امام حسین (ع) گفت: نزدیکی ما، کنار رود فرات، روستایی است در دل یک قطعۀ محکم که فرات آن را احاطه کرده است، مگر از یک طرف. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقر. فرمود: پناه می‌بریم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسین (ع) به حرّ گفت: کمی هم برویم […]

ورود به نینوا

شیخ مفید گوید: چون صبح شد، امام حسین (ع) فرود آمد و نماز صبح خواند. دوباره سوار شد و با یاران خود سمت راست را پیش گرفت. می‌خواست یاران خود را از سپاه حرّ جدا کند، حرّ نیز می‌آمد و امام و یارانش را مانع می‌شد و می‌خواست آنان را به سمت کوفه برگرداند، آنان […]

عُذیب الهِجانات

طبری گوید: چون حرّ آن سخن را از امام شنید، از او فاصله گرفت. او و سربازانش از سویی و حسین (ع) و یارانش از سوی دیگر می‌رفتند تا به «عذیب الهجانات» رسیدند؛ جایی که چراگاه شترهای نعمان بود. چهار نفر سواره از کوفه می‌‌آمدند. اسب نافع بن هلال را هم یدک می‌کشیدند. طرماح نیز […]

خطبه ی امام حسین علیه السلام

طبری گفته است: حرّ همراه یارانش از سویی و حسین (ع) از سوی دیگر پیش رفتند تا به منزلگاه «بیضه» رسیدند. حسین (ع) در آن‌جا برای یاران خود و همراهان حرّ خطبه‌ای خواند. پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم! پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس حا کم ستمگری را ببیند که حرام الهی […]

دیدار امام حسین علیه السلام با حرّ 2

طبری گفته است: حسین (ع) در «ذی حسم» به خطبه ایستاد. پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: وضعی پیش آمده است که می‌بینید. دنیا دگرگون و ناسازگار شده است؛ نیکی آن پشت کرده و شتابان در  گذر است. از دنیا جز ته ماندۀ ظرفی نمانده است، زندگانی بی‌ارزش همچون چراگاهی بدفرجام. آیا نمی‌بینید […]

دیدار امام حسین علیه السلام با حرّ 1

طبری با سند خود از عبد الله بن سلیم و مذری چنین نقل می‌کند: حسین (ع) آمد تا در شراف فرود آمد. سحرگاه جوانان را دستور داد تا آب زیاد بردارند. سپس راه افتادند تا نیمروز. مردی گفت: الله اکبر. امام از علّت این تکبیر پرسید: گفت: نخلستان دیدم. آن دو نفر گفتند: ما تاکنون […]

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم به دامانت غبارآسا نشستم، برنمی‌خیزم وگر بفشانی ام، خیزم ولی گِرد سرت گردم علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد تویی دلبند او، مپْسند بی‌فیض از درت گردم دل و جانم ز تاب شرم، همچون شمع […]