گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش! به منش

گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش! به منش كز آب دیده كنم چاره، زخم های تنش بده اجازه برم سویِ سایه، پیكر او كه آفتاب نسوزد، جراحت بدنش در آتشم من از این غم كه از عطش، دم مرگ بلند جای نفس بود، دود از دهنش به كهنه پیرهنی كرد او قناعت و آه! كه […]

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب

ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب  نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب  نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی  زآب غم بسرشنتد، گوییا گِل زینب  فغان وآه از آن دم، که خصم دون به لب شط  برید سر زقفای حسین، مقابل زینب  فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر  قرار و […]

ملک را زین مصیبت اشک غم در دامن است امشب

ملک را زین مصیبت اشک غم در دامن است امشب  فلک را زآتش ماتم شرر در خرمن است امشب  خدا را ای صبا با خاتم پیغمبران بر گو  که در دشت بلا جسم حسین بی مدفن است امشب  سلیمان جهان را تشنه ببریدند انگشتش  دریغا خاتمش اندر کف اهریمن است امشب  زپیکان بلا جسم حسینت […]

نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند

نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند  یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند  نامه بنوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز  یا صلات جمعه جمع آیند و قربانش کنند  نامه بنوشتند تا سایند سر بر مقدمش  یا به وقت جان سپردن سنگ بارانش کنند  نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپرند  یا […]

کاش می‌بود مرا بر تن خونین، سر دیگر!

کاش می‌بود مرا بر تن خونین، سر دیگر! تا به راه تو جدا می‌شدی از خنجر دیگر   کاش از بهر سر نیزه و زیر سُم مرکب بود از بهر حسین، صد سر و صد پیکر دیگر!   بهر قربان شدنِ کوی تو اندر ره امّت داشتم، کاش در این دشت بلا، اکبر دیگر!   […]

ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ

ﭘﯿﮑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﺎﺭه ﻭ ﺑﺮ ﻧﻮﮎ ﻧﯽ ﺳﺮﺵ ﮔﻮﯾﻢ ﺯ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺳﺮﺵ ﯾﺎ ﺯ ﭘﯿﮑﺮﺵ؟   ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺳﺮﺵ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺷﻤﺮ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺯﯾﻨﺐ غم دیده، ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ   ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺯ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻭ، ﮐﺮﺩ ﺍﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺭه ﺯ ﺿﺮﺏ ﺳُﻢ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﺮﺵ   ﺑﺎ ﺳﺎﺭﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺤﺒﺖ […]