غربت سند و استناد در مباحث روشنفکران دينی با نگاه به نمونه هايی از موضوع امامت

در مباحثی که طی دهههای اخیر، توسط گروه موسوم به روشنفکران دینی ارائهشده موضوعات دینی فراوانی، ازجمله در حوزه عقاید اختصاصی شیعی، به چالش کشیده شده است.
افزون بر نقدهایی که به حسب مورد، بر این مباحث بیان و نگاشته شده، میتوان به برخی ضعفهای ساختاری رایج در آنها اشاره کرد.
یکی از این موارد، ضعف و نقص در سند دهی است تا جایی که گویا گاهی، ضرورت استناد در ادعاها، امری غیرضروری یا فرعی و حاشیهای دانسته شده و آنچه مبنا و دارای اهمیت تلقی میگردد، صرفاً ارائه نظریه در چارچوبهای خاص است. این کاستی روشی میتواند به نتایج بسیار نامطلوبی منجر شود.
در این نوشتار، آسیب یادشده را ناظر به یک مقاله و سخنرانی، با استناد به مناظرهای که با مؤلف آن مقالات داشتهام، بررسی خواهم کرد.
نقدی بر فرضیه تطور امامت شیعی ؛ بررسی استنادهای کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» بخش مربوط به دوران امامت حضرت امام صادق علیه السلام

این نوشتار به بررسی بخشی از کتاب مکتب در فرایند تکامل می پردازد که در آن، به تحلیل تاریخیِ «باور شیعیان نسبت به ضرورت قیام مسلحانه توسط امامان علیهم السلام» و ابعادی از «عقیده به مهدویت» پرداخته شده است. در مباحث این بخش از کتاب، نهایتاً امور یاد شده، در تطور «امام شناسی شیعیان» تأثیرگذار دانسته (یا این گونه به مخاطب القا) می شود. در نقد حاضر، به مواردی همچون عدم تطبیق دلیل و مدعی در کتاب، و بازخوانی مدارک ذکر شده در بخشی از پاورقی ها (بخش مربوط به دوران امامت حضرت امام صادق علیه السلام، صفحات 35 تا 37 کتاب)، عدم تطابق آنها با مدعای مطرح در متن کتاب نشان داده خواهد شد.
تأملی در معنای «رکوع» در آیه ولایت

کثرت نقل های فریقین حاکی از آن است که در زمان نزول آیه ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام در رکوع نماز، انگشتر خود را به سائلی بخشیده اند. این امر، علاوه بر آنکه مصداق اولیه و قطعی از گروه سوم اولیا ـ پس از خدا و رسول صلی الله علیه وآله وسلم ـ را مشخص می کند، ترجمه «ولی» به «سرپرست و صاحب اختیار» را بیش از پیش تثبیت می نماید؛ لذا چنانچه انطباق آیه با شأن نزول مخدوش گردد، برای شبهه گران پرسود می نماید. از این رو برخی تلاش کرده اند با ارائة معنای «خضوع» برای «رکوع»، بدین سو حرکت کنند. ما در مقاله حاضر، پس از مروری بر پیشینة این شبهه و سرنخ هایی از آن در روزگار معاصر، نشان خواهیم داد که این ادعا، فاقد پشتیبانی علمی است.
تلاش نافرجام درانکـار نصب امام از يمن تا غدير

موضوع مقالة حاضر، بررسی و تحلیل یکی از دسیسه های مخالفان برای تحریف پیام غدیر است. بر این اساس، نویسنده ابتدا ماجرای غدیر خم و رابطة آن با اصل امامت را از دیدگاه وهابیت سعودی بررسی می کند و سپس با بررسی منابعی برای این مطلب، تحریفات صورت گرفته در آن را بر می شمارد. وی در ادامه با بیان اظهارات حیدر علی قلمداران در کتاب شاهراه اتحاد ـ به عنوان نمونه ای از تحریف غدیر در جامعه ـ و تأثیرپذیری آن از شبهه یمن و نیز تحلیل تحریفات وی، مقاله خویش را به پایان می رساند
نقد بازخوانی تشیع

محسن کدیور یکی از پژوهشگران نوگرای معاصر است. یکی از دغدغه های ایشان (و از مباحث ممتاز در فضای روشنفکری) چگونگی استناد به دین است. در این نوشتار، نحوة استدلالها و نیز قوت و کارایی استنادات آقای کدیور، در مبحث ذکرشده، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. نویسنده ـ در مقام نقد ـ ابتدا شاخص های صحیح امامت و تعریف تشیع را از دیدگاه کدیور بررسی می کند و سپس به نقد آنها از دیدگاه امامت، علم علوی و توصیف اهل بیت (علیهم السلام) در نهج البلاغه، تحلیل تأکید امیرالمؤمنین بر افضلیت خویش و… می پردازد. وی در ادامه، نحوة مواجهه کدیور با نهج البلاغه را نقد کرده و ادعاهای ایشان را بی دلیل می داند و در نهایت، با بیان ضرورت توجه به شرایط اجتماعی در زمان صدور هر سخن، مقاله را به پایان می رساند.
واژگان کلیدی: کدیور، نحوه استناد به دین، امامت امیرالمؤمنین، نهج البلاغه.
در میان پژوهشگران دینی نوگرای معاصر ـ در ایران ـ آقای دکتر محسن کدیور، با توجه به پیشینة مباحث نظری اش، ویژگیهای خاصی دارد. البته این ویژگیها، به مرور زمان دچار تغییراتی شده اند که امیدواریم به نقطه پیشین بازگردند. یکی از مباحث وی، که قطعاً در فضای روشنفکری، امتیاز مهمی محسوب می شد «دغدغة استناد» بود. دکتر کدیور در مصاحبه منتشر شده ای با همین عنوان، [2] پس از تقسیم بندی نوگرایان مذهبی معاصر می گوید:
دغدغه ای که من الان دارم، دغدغة خلوص است؛ نحوه استناد به دین است؛ یعنی هرکدام از این اندیشه های مختلف، چقدر از آن چه را که بدان رسیده اند می توانند به دین واقعی نسبت بدهند. (شخصاً قائلم که فقط یک دین واقعی هست؛ این گونه نیست که در طول زمان دین تولید بشود و تکوین بیابد و تحول بیابد و هیچ امر ثابتی در میان نباشد.) مشکل اصلی به نظر من نحوة استناد آن ها به دین است؛ یعنی به چه میزانی این ها خودشان را دین دار می دانند؛ به عبارت دیگر چقدر از مقوّمات، ذاتیات و محورهای اصلی را حفظ می کنند که ما بتوانیم آن ها را جزو ارزش های دینی حساب بکنیم؛ چون گاهی وقتها خیلی کمرنگ است. بحث جدی من این است که به چه دلیل این اندیشه را می توان دینی نام نهاد؟