جبران

و من (باور می‌کنید؟) یک بار هم نشد در را با صدای زنگی که او می‌زند باز کنم. همیشه پیش از او، قبل از این‌که دستش طرف زنگ برود، در را به روی خنده‌اش باز می‌کردم. خنده‌ای که هیچ وقت از من دریغش نمی‌کرد و با وجود آن نمی‌گذاشت بفهمم پشتش چه چیزی را پنهان […]