حتماً باید مرا در عملیّات شرکت بدهی!

این را هم بگویم که در گرماگرم روزهای قبل از عملیّات، همه‌ی مرخصی‌ها لغو شده بود. هیچ کس اجازه‌ی مرخصی رفتن نداشت. یک روز در سپاه آبادان بودیم. در محوطه‌ی باز چمن سپاه مراسم سینه‌زنی بود. تلفن زنگ زد. پدر خانمم و خانواده‌اش در کوار شیراز ساکن بودند. همسر بهزاد، باجناقم، برای وضع حمل به […]