خطبه‌ی حضرت زینب علیه السلام در شام

طبرسی گوید: شیخ صدوق از بزرگان بنی هاشم و دیگران روایت می‌کند: چون امام سجّاد (ع) و اهل بیت بر یزید وارد شدند و سر امام حسین (ع) را آورده، جلو یزید در تشتی گذاشتند، با چوبی که در دست داشت، شروع کرد به زدن بر دندان‌های آن حضرت و این اشعار را می‌خواند: (لَعِبَتْ […]

اهل بیت علیه السلام در شام 16

سیّد بن طاووس گوید: آن‌گاه که سر امام حسین (ع) را مقابل او نهادند و زنان را پشت سرش نشاندند تا به سر نگاه نکنند. علیّ بن حسین (ع) دید. وی از آن پسر هرگز کله‌ی گوسفندی نخورد. امّا زینب، چون نگاهش به سر مطهّر افتاد، گریبان چاک زد و با صدایی دلخراش و سوزناک […]

اهل بیت علیه السلام در شام 14

 راوندی گوید: چون علیّ بن حسین (ع) را نزد یزید آوردند، تصمیم گرفت او را به قتل برساند. او را در مقابل خود نگه داشت و با او به سخن گفتن پرداخت تا از زبان او حرفی بیرون بکشد که موجب کشتن او شود. حضرت سجّاد (ع) جواب می‌داد؛ در دستش هم تسبیح کوچکی بود […]

اهل بیت علیه السلام در شام 13

امام صادق (ع) فرمود: چون سر امام حسین (ع) را با امام سجّاد و دختران علی (ع) بر یزید ملعون وارد کردند و امام سجّاد (ع) به زنجیر بسته بود، یزید گفت: ای علی! سپاس خدایی را که پدرت را کشت. علیّ بن الحسین (ع) فرمود: لعنت خدا بر آن که پدرم را کشت. یزید خشمگین […]

اهل بیت علیه السلام در شام 8

حمیری گوید: و چون فرزندان حسین (ع) را پیش یزید آوردند، هنگام روز بود که با چهره‌های باز آنان را وارد بر یزید کردند. شامیان جفاکار گفتند: ما اسیرانی زیباتر از این‌ها ندیده‌ایم، شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین (ع) گفت: ما اسیران آل محمّدیم.     روی الحمیریّ: عن محمّد بن عیسی عَنْ عَبْدِ […]

اهل بیت علیه السلام در شام 7

 شیخ مفید گوید:  آن‌گاه زنان و کودکان را فراخواندند و آنان را در برابر یزید نشاندند. وی صحنه‌ی ناپسندی را دید، گفت: بدا بر ابن زیاد! اگر میان شما و او خویشاوندی بود، با شما چنین نمی‌کرد و شما را این چنین نمی‌فرستاد.     قال المفید: ثُمَّ دَعَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَأُجْلِسُوا بَيْنَ يَدَيْهِ […]

اهل بیت علیه السلام در شام 6

سیّد بن طاووس گوید: راوی گوید: خانواده‌ی امام حسین (ع) و بازماندگان او را در حالی که به ریسمان بسته بودند، نزد یزید آوردند. چون در آن حال در برابر او ایستادند، علیّ بن حسین (ع) فرمود: ای یزید تو را به خدا سوگند می‌دهم! چه گمان به پیامبر خدا داری اگر ما را در […]

اهل بیت علیه السلام در شام 5

دینوری گوید: گفته‌اند ابن زیاد، علیّ بن الحسین (ع) و اهل بیت همراه او را همراه زحر بن قیس و محقن بن ثعلبه و شمر، پیش یزید فرستاد. آمدند تا به شام رسیدند و در شهر دمشق بر یزید وارد شدند. سر امام حسین (ع) را نیز با آنان وارد کرده جلو یزید افکندند. شمر […]

اهل بیت علیه السلام در شام 4

 سیّد بن طاووس از قول راوی نقل می‌کند: پیرمردی به نزدیکی اهل بیت امام حسین (ع) آمد و گفت: خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز ساخت. امام سجّاد (ع) به او فرمود: پیرمرد! قرآن خوانده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: آیا […]

اهل بیت علیه السلام در شام 3

 ابن حمزه از منهال بن عمرو نقل می‌کند: به خدا قسم سر امام حسین (ع) را بر نیزه دیدم که با زبانی فصیح و رسا سوره‌ی کهف می‌خواند تا به آیه‌ی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ …» رسید. مردی گفت: به خدا قسم یا ابا عبدالله! سر تو شگفت‌تر از شگفت است.      روی […]

اهل بیت علیه السلام در شام 2

راوندی از منهال بن عمرو نقل می‌کند: به خدا من سر حسین (ع) را دیدم که می‌برند. من در دمشق بودم، پیشاپیش سر مردی سوره‌ی کهف می‌خواند تا آن‌که به آیه‌ی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ …» رسید. خدا آن سر را به زبانی فصیح و روشن گویا کرد و گفت: شگفت‌تر از اصحاب کهف، […]

اهل بیت علیه السلام در شام 1

خوارزمی با سند خویش از امام سجّاد (ع) روایت می‌کند: سهل به سعد گفت: به سوی بیت المقدس بیرون شدم. به شام رسیدم، به شهری پر آب و سر سبز و چراغانی شده با پرده‌ها و مردمی خوشحال و خندان و زنانی که مشغول ساز و آواز بودند. پیش خود گفتم: شاید شامیان عیدی دارند […]