صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد

صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد صدا مقابل خود ماند، دورتر نرسيد صدا نجيب تر از قطره هاي باران بود ولي به هرزه علفهاي کور و کر نرسيد مگر کبود به پهلوي مادرش ننشست؟ مگر که سرخ به پيشاني پدر نرسيد؟ مگر مصيبت ياران رفته نوش نکرد؟ هزار زخم به بال و […]

مست از غم توام غم تو فرق مي کند

مست از غم توام غم تو فرق مي کند محو توام که عالم تو فرق مي کند با يک نگاه مي کشي و زنده مي کني مثل مسيح ، نه، دم تو فرق مي کند يک دم نگاه کن که مرا زير و رو کني بايد عوض شد آدم تو فرق مي کند تنها کمي […]

زير پايش خدا غزل مي ريخت

زير پايش خدا غزل مي ريخت غزلي را که از ازل مي ريخت آن امامي که تا سحر امشب روي لبهاي من غزل مي ريخت شب شعر مرا چه شيرين کرد بين هر واژه اي عسل مي ريخت آن که در جيب کودکان يتيم قمر و زهره و زحل مي ريخت آن کريمي که در […]

هنوز راه ندارد کسي به عالم تو

هنوز راه ندارد کسي به عالم تو نسيم هم نرسيده به درک پرچم تو نسيم پنجره ي وحي!  صبح زود بهشت “اذا تنفس ِ“ باران هواي شبنم تو تو در نمازي و چون گوشواره مي لرزد شکوه عرش خدا، شانه هاي محکم تو به رمز و راز سليمان چگونه پي ببرم؟ به راز  عِزّةُ للّه  […]