پيوند دو سويه قرآن و امير مومنان عليه السلام

از نگاه لغت شناسى, واژه (معيّت) به معناى مصاحبت و همراهى است, و همراهى در صورتى است كه ميان دو فرد همراه, موافقت و تعامل ويژه برقرار باشد و اين معنى به طور عادى با هر چيز و هر كس صورت نمى گيرد, زمانى دو فرد با هم همراه گفته مى شوند كه دست كم در يكى از جهات اخلاقى, روانى, هدفى, شغلى با يكديگر موافقت داشته باشند.1
از نگاه روان شناسى نيز همگرايى و وحدت جنسى و فكرى لازم است تا دو چيز با هم همراه باشند و گرنه يا همراهى صورت نمى گيرد يا پايدار نخواهد ماند. بنابراين مصاحبت و همراهى, مى فهماند كه دو همراه از نظر روحى يا در هدف و انگيزه وجه مشترك دارند, بلكه مى توان از ويژگيهاى يكى ويژگيهاى ديگرى را نيز حدس زد.

على علیه السلام، مدار معرفت ناب قرآنى

از آن روز كه طنين وحى جان پيامبر(ص) را تسخير كرد, هماره تن بى سايه او را مونسى همسايه بود, و روح شيفته و آسمانى او را همدمى آرامش مى داد و يارى مى نمود.
تاريخ با همه تنگ نظرى ها در ثبت حقايق و با همه تاراجى كه بر واقعيتهاى ثبت شده روا داشته, خوشبختانه نتوانسته است از نام و نشان آن همره همراز چشم بپوشد و يا آن را در غبار و خاشاك خبرهاى جعلى محو و بى رنگ سازد.
نام على(ع) در كنار نام پيامبر و قرآن, در همه جاى تاريخ اسلام و در جاى جاى منابع متقن و موثق اسلامى حضور دارد. على(ع) نخستين كسى است كه به پيامبر ايمان آورد. او فرزند پيامبر نبود, ولى او بيش از هر فرزند ديگر پيامبر, با وى زيسته بود, از گرماى بدنش باليده, در سايه محبتش, درس رحمت آموخته و از عطر اخلاق و معرفت او بو گرفته بود.
از آن روز كه على(ع) از خانه ابوطالب به خانه پيامبر(ص) نقل مكان كرده بود, تاريخ جدايى ميان آن دو را به ياد ندارد. جز موارد انگشت شمارى را كه على(ع) در (ليلة المبيت) بر بستر پيامبر خفته تا او هجرت آغاز كند و يا جانشين پيامبر در مدينه مانده است تا در غياب آن گرامى از كيان جامعه اسلامى حفاظت نمايد.
جز اين موارد, همه جا بايد على را در كنار پيامبر جست, چنان كه پيامبر را در كنار قرآن و همراه با نزول آيات الهى.
همراهى و همدمى على با پيامبر(ص) انسى جسمانى و عاطفى نبود, بلكه ريشه در سنخيّت معنوى و ادراكى آن دو داشت. چنان كه امير بيان و انديشه خود مى فرمود:
(و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه, يرفع لى فى كلّ يوم من أخلاقه علماً… أرى نور الوحى و الرسالة و أشمّ ريح النبوة).1
من چونان فرزندى كه در پى مادر باشد, همراه پيامبر بودم, در هر روز ازخصال ارزنده خود برايم فصلى مى گوشد و از من مى خواست كه به او اقتدا كنم… من نور وحى و رسالت را مى ديدم و عطر نبوت را استشمام مى كردم.
على(ع) در اين همراهى و همدمى به مرتبت همرازى رسيده بود, تا بدانجا كه پيامبر به او فرمود:
(انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى, الاّ انّك لست بنبيّ, و لكنّك لوزير و انّك لعلى خير).2
تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم, جز اين كه تو پيامبر نيستى, اما وزير هستى و در مسير خير قرارگرفته اى.

تاثير قرآن در انديشه امام علي عليه السلام

(و ان الكتاب لمعى مافارقته مذ صحبته.)1
كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن همنشين شدم از آن جدا نشدم.
جمله كوتاه اما پرمعناى فوق, بيانگر پيوند ژرف و استوار امام على(ع) با قرآن است. پيوندى كه نه تنها بر عمل و رفتار امام كه بر ساحتهاى احساس و عاطفه و فكر و انديشه او نيز سايه افكنده است. امام در حقيقت نمونه كامل كسى است كه خود در توصيف او فرمود:
(قد أمكن الكتاب من زمامه, فهو قائده و امامه, يحلّ حيث حلّ ثقله, و ينزل حيث كان منزله.)2
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بارگشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.
در اين نوشتار در پى بررسى تمام ابعاد اين ارتباط و پيوستگى نيستيم, كه فرصت بيشتر و توان فزون ترى مى طلبد, بلكه سعى ما براين است تا اندكى زواياى اين پيوند را در بعد فكرى و نظرى جست وجو كنيم و به اجمال و اختصار از چگونگى آن سخن بگوييم, با اين اميد كه توانسته باشيم گوشه اى از تأثير قرآن بر فكر و انديشه امام على(ع) و شكل گيرى شخصيت فكرى آن امام در پرتو قرآن را نمايانده باشيم.

گفتمان امامت پيرامون غديردركلام الهي (قسمت دوم)

اشاره:
“فَبَشِّرْ عِبَادِي * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ” متن ذيل دومين بخش از مناظره “حق شناس” (برادر شيعه) و “حق جو” (برادر اهل سنت) پيرامون ولايت اميرالمؤمنين(ع) و آيات مربوط به حماسه غدير خم است كه تقديم مي‌شود
حق شناس: اكنون دربارة آياتي ديگر به بحث و مناظره مي‌نشينيم: “يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ”1 و “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و…”2 لطفاً تفسير آيات فوق را ارائه فرماييد. و شأن نزول آن را بيان داريد.
حق‌جو: “هان اي پيامبر! آنچه را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن- كه اگر نكني، تبليغ رسالت نكرده‌اي؟” يعني، شرط رسالت اين نيست كه در اين صورت كوتاهي نمايي! “… خدا تورا از (شرّ) مردمان حفظ مي‌كند… “.
به پيغمبر قوت قلب مي‌بخشد كه هيچ آسيبي متوجه او و نهضتش نخواهد شد، و مسلّماً، موضوع، محتاج جسارت عظيمي بوده كه شخصي از گوشة عربستان ـ پس از روشن ساختن موضع خود در برابر اهل كتاب داخلي ‌ـ جهان اهل كتاب را اين چنين مخاطب قرار دهد. خصوصاً آن كه مي‌دانيم در آن دوران مسيحيان (روم شرقي) لشكري تدارك ديده و از ناحية “تبوك” قصد حمله داشتند. “…همانا خدا كافران را هدايت نخواهد كرد”.
يعني، نه تنها خداوند تو را ـ اي پيامبر!ـ از شرّ حملات آنها حفظ مي‌كند، بلكه معاندان راه حق (آنان كه اسماً اهل كتابند ولي چيزي جز كفر در دل ندارند) را نيز به هيچ راه صلاحي رهنمون نخواهد شد. سپس مجدداً تأكيد مي نمايد كه: “بگو: اهل كتاب! بر هيچ پايه (و ارزشي) نباشيد، مگر به تورات و انجيل ـ و آنچه از پروردگارتان به شما نازل شده عمل كنيد!”، اين اصرار عجيب كه افراد، مدعي هر اعتقادي كه هستند، به اعتقاد خود عمل كنند، از خصوصيات اسلام است و در هيچ مكتبي نيست. هرگز كمونيستها به سرمايه‌داران نمي‌گويند، حال كه كمونيست نيستند، لاأقل اصول سرمايه‌داري خود را محترم شمريد! و غير مسلمانان، مسلمانان را تشويق نمي‌كنند تا قرآن خود را محترم دارند، بلكه اصرار مي‌ورزند، به هر وسيلة ممكن آنها را نسبت به كتابشان بدبين سازند! و…(آري) هر آنچه از پروردگارت بر تو نازل گشته، سركشي و عناد بسياري از ايشان را بيافزايد ـ و تو افسوس ستم پيشگان را مخور”.
آيه جنبة پيش‌بيني دارد، مي‌فرمايد، مسلماً چنين بي‌پروا با اهل كتاب سخن گفتن و روشن و صريح انحرافاتشان را تذكر دادن، بي‌عكس‌العمل نيست و سركشي و عناد فراوان از آنها خواهي ديد! ولي ناراحت مباش و غم‌مخور ـ كه چرا اين مردم سخن حق را نمي‌شنوند!
متأسفانه آنچه كردار بشر را مي‌سازد، اكثراً، تفكر و انصاف نيست، بلكه تعصّب و عداوتي است كه بابستگي‌هاي مادي توأم گشته است. سعي اديان اين است كه روحية انصاف را در انسان تقويت كرده، نيروي انديشة او را از اسارت تعصب و عادات رها سازند. و هم اينجاست كه شيطان وارد شده، با طرح مسائل مادي و نفساني، انديشه را در حجاب نفس مي‌برد. بنابراين غصه خوردن بر احوال كساني كه در حكومت نفس رفته‌اند و نمي‌خواهند هيچ منطقي را بپذيرند، خود آزاري بي‌نتيجه است و خدا نمي‌خواهد اوقات پيامبران و مؤمنان با چنين غمهايي پر شود.

امام على عليه السلام پايه گذار علوم قرآنى

درباره علوم قرآنى, تعريفهاى گوناگونى ارائه شده است, زرقانى دراين باره مى نويسد:
(علوم قرآنى, دانشهاى مربوط به قرآن كريم است از جنبه نزول, ترتيب, كتابت, قراءت, تفسير, اعجاز, ناسخ و منسوخ و رفع شبهه ازاين كتاب الهى و علوم مانند آن. موضوع علوم قرآنى, قرآن كريم است.)1
دكتر صبحى صالح نيز در تعريفى نزديك به اين مضمون مى نويسد:
(علوم قرآنى عبارت از مجموعه مسائلى است كه درباره احوال قرآن كريم بحث مى كند. اين چگونگى ها از حيث نزول قرآن, تلفظ, كتابت, جمع و ترتيب آيات در مصاحف و تفسير و تبيين ويژگيها و اهداف كتاب الهى است.)2
بنابراين علوم قرآنى در مجموع, دانشهايى را شامل مى شود كه مباحث كلى شناخت قرآن را تبيين مى كنند و به گونه اى مى توانند پيش نياز تفسير و شناخت قرآن باشند.
زرقانى مى نويسد:
(اصطلاح علوم قرآنى به شكل امروزى در زمان پيامبر(ص) وجود نداشته است, گرچه رسول خدا(ص) و اصحاب او نسبت به معارف و دانشهاى قرآنى, آگاهى و احاطه داشته اند و آگاهى آنان به اين علوم, بيش از دانش علماى پس از خود بوده است. همه اين علوم در زمان پيامبر(ص) به شكل مدوّن جمع آورى نشده بود; زيرا اصحاب به تدوين و تأليف آنها نيازى نداشتند. رسول خدا(ص) معارف و دانشهاى قرآنى را براى اصحاب خود تبيين مى نمود و آنان با توجه به قدرت حافظه و فهم و درك فراوان خود, اين دانشها را بخوبى مى آموختند; ولى به شكل مدوّن آنها را جمع آورى نمى كردند.)3
اين سخن به اين معنى نيست كه احاديث و سخنان پيامبر(ص) و ديگر معصومان(ع) به هيچ روى تدوين نمى شده است; بلكه اقوال و افعال رسيده از اين بزرگواران در تأييد كتابت و تدوين حديث, مؤيد اين است كه حديث در زمان پيامبر(ص) و ديگر معصومان, نگاشته مى شده است. علاوه بر آن وجود صحيفه ها و كتابهاى حديثى گزارش شده از زمان رسول خدا(ص), تأييد ديگرى بر اين مدعاست.
از جمله اين صحيفه ها, مى توان به صحيفه على(ع) اشاره كرد كه رسول خدا(ص) آن را بر امام(ع) املا كرده بود. اين مجموعه حديثى به نامهاى (كتاب على(ع), (جَفر) و (جامعه) گزارش شده است. از ديگر نوشته ها و مجموعه هاى حديثى منتسب به على(ع), (كتاب السنن و القضايا و الاحكام) و (كتاب فى علوم القرآن) است4 كه در اين مجال بر آن هستيم تا كتاب اخير را مورد بررسى قرار دهيم.

مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام یا نخستین کتاب در حوزه علوم قرآني

روایات بسیاری از شیعه و اهل سنت نشان می‌دهد که امام علی (ع) در آغازین روزهای درگذشت پیامبر گرامی اسلام (ص)، بنابر سفارش آن حضرت، قرآن را در مجموعه‌ای گرد آورد، این مجموعه که به «مصحف علی (ع)» نام بردار است، دربردارنده تأویل و تفسیر آیات قرآن، محکم و متشابه و اسباب النزول بوده است و آیه‌های منسوخ پیش از آیات ناسخ قرار داشته‌اند و به همان‌گونه، آیات مکی پیشتر از آیه‌های مدنی بوده است. برخی از محققان مسلمان بر این رأی هستند که مصحف بر اساس ترتیب نزول سوره‌های قرآن گردآوری شده است، این دیدگاه، تنها بر روایت «ابن سیرین» مبتنی بوده و در دیگر روایات خصوصاً روایات شیعه دیده نمی‌شود، بنابراین نمی‌توان به دیده اطمینان به آن نگریست و به دلیل وجود مسائل مهم علوم قرآنی در مصحف علی (ع) و زمان گردآوری آن، می‌توان نتیجه گرفت که مصحف آن حضرت نخستین کتاب در حوزه علوم قرآنی می‌باشد.

جایگاه امام علی علیه السلام در نشر علوم دین در مراکز علمی جامعه اسلامی قرن اول

یکی از رویکردهایی که در مورد نقش امام علی (ع) در انتشار علم و سنت نبوی می‌توان در نظر گرفت این است که اساساً رشد علمی در بلاد اسلامی در سده اول چگونه صورت گرفت و انتقال علم به این بلاد و امصار با چه فرایند و مکانیسمی تحقق‌یافته است؟ چه کسانی در این انتقال علوم مؤثر بوده‌اند و ایشان در علم خود با علی (ع) چه ارتباطی داشته‌اند؟ ادعا این است که سوق دادن مسلمانان به سمت توجه جدی به علم و دانش (نه‌فقط علم دین) و شکل‌گیری این روند در جامعه تازه تشکیل یافته اسلامی در این دوره در بلاد به علی (ع) منسوب است. برای اثبات این موضوع علاوه بر اقدامات مستقیم آن حضرت در کوفه و یمن، به نقش برخی شاگردان مستقیم ایشان مانند ابن‌عباس و ابن‌مسعود و حسن بصری در مناطقی مانند مکه و بصره و کوفه توجه و روشن‌شده که پایه‌گذاری دانش در این سرزمین‌ها در سده اول به‌واسطه فعالیت علمی ایشان بوده است.

امامت علی (ع) و توجیه‌های مخالفان

این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌گوید که چرا اهل سنت باوجود نصوص‌ فراوان بر امامت حضرت علی (ع)، آن حضرت را از مقام امامت و خلافت حذف‌ کرده‌اند؟ نویسنده با استقراء در آثار اهل سنت و نیز در آثار برخی معاصران، به ده‌ توجیه دست یازیده و در ذیل آن‌ها به بررسی این توجیه‌ها پرداخته است.

هویت قبیله‌ای به‌مثابه واقعیت در نهج‌البلاغه

هویت در منابع و متون اسلامی ازجمله نهج‌البلاغه، موضوعی وسیع و عمیق‌ است. در این کتاب ارزشمند، به هویت قبیله‌ای به‌عنوان واقعیت و «سیاست‌ آن‌گونه که هست»، در ابعاد گوناگونی توجه شده است. هویت و ملاحظات قبیله‌ای‌ و رقیبان و مخالفان در تصمیم‌گیری‌ها و موضع‌گیری‌های امام (ع) از جایگاه‌ مهمی برخوردار است؛ زیرا سیاست، ماهیتی کلی ملی دارد و دشمن در یک‌سوی‌ آن، قرار می‌گیرد. در این مقاله با تحلیل محتوای گفتار و نوشتار امام (ع) در نهج‌البلاغه به‌ واکاوی هویت قبیله‌ای به‌عنوان رقیب هویت دینی می‌پردازیم. با ورود اسلام و بعثت پیامبر (ص) هویت قبیله‌ای در ساختار شبه‌جزیره عربستان تحت تأثیر هویت دینی، به هویتی حاشیه‌ای تبدیل شد و با مهار آن، یکی از موانع ساختار دولت سازی پیامبر (ص) از میان برداشته شد و دولت متمرکز پیامبر به وجود آمد؛ اما بعد از رحلت آن حضرت، هویت قبیله‌ای بار دیگر از حاشیه به متن‌ جامعه وارد، بازتولید و تقویت شد. شکل‌گیری گرایش‌های گریز از مرکز از سوی‌ هویت‌های متعدد قبایل گوناگون یکی از پیامدهای بازگشت هویت قبیله‌ای به‌ جامعه بود. همین گرایش‌ها موجب قتل عثمان شد و در واقعیت سازی حوادث‌ دوران پنج سال خلافت امام علی (ع) و سه جنگ داخلی دوران ایشان نقشی مهم‌ داشت. شدت یافتن این گرایش‌ها اداره دولت را برای امام علی (ع) دشوار کرد و سرانجام منجر به تشکیل دولت امویان شد. در این مقاله واقعیت هویت قبیله‌ای‌ توصیف، و واقعیت سازی قبیله‌ای، تجزیه‌وتحلیل شده است.

شکوه‌های امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج‌البلاغه

با اینکه کتاب شریف نهج‌البلاغه گلچینی از سخنانی است که به امیرالمؤمنین (ع) مناسبت‌های‌ مختلف بیان کرده است، دریایی بیکران از معارف الهی است و بعد از قرآن کریم بهترین راهنما برای‌ هدایت بشر و ساختن انسان کامل است. هر انسان خواستار حقیقت می‌تواند از این دریا به‌ فراخور حال خویش کفی برگرفته و جان تشنه‌اش را سیراب کند. سخنان امیرالمؤمنین (ع) دارای موضوعاتی است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت است از: فخر، توبیخ و تأدیب، حماسه، تخویف، و تهدید، ذم و هجاء، رثاء، وصف، مدح، دعا و ابتهال، حکمت و شکوه. در این‌ نوشتار، ابتدا موضوعات نثر در نهج‌البلاغه با مثال ذکرشده، سپس یکی از آن موضوعات یعنی «شکوه» موردبحث قرارگرفته است. شکوه به معنی شکایت، اظهار نگرانی و گله‌مندی است و از مصدرهای ساختگی است که در زبان‌ عربی به‌جای آن شکایت و شکوی بکار می‌رود. مشتقات کلمه‌ی شکوی دو بار در قرآن و سیزده بار در نهج‌البلاغه بکار رفته است. پس از معنای لغوی شکوه، کاربرد آن در نهج‌البلاغه بیان‌شده و به عوامل و انگیزه‌های آن اشاره‌شده؛ سپس از میان شکوه‌های موجود در نهج‌البلاغه بیان‌شده و به عوامل و انگیزه‌های آن اشاره‌شده؛ سپس به موقعیت سخن و جنبه‌ی شکوه آمیز بودن آن اشاره و انگیزه‌ی‌ شکوه بیان گشته است و در پایان از همه‌ی مطالب نتیجه‌گیری شده است.

سیمای امیرالمؤمنین (ع) از منظر نهج‌البلاغه

شناسایی و شناساندن شخصیت امیرمؤمنان علی (ع) به‌عنوان انسان کامل و الگویی برای کارگزاران و عامه مردم، جزء ضرورت‌های عصر حاضر است. آنچه در این مقاله دنبال شده تصویری از شخصیت آن حضرت است که از زبان ایشان در نهج‌البلاغه ارائه گردیده. محورهای موردتوجه در مقاله عبارت‌اند از: مقام علمی؛ مقام بصیرت و یقین؛ مقام‌های اخلاقی در عرصه‌هایی همچون پرهیزگاری، زهد و دنیا گریزی، عدالت‌خواهی، شجاعت و ملازمت با پیامبر اکرم (ص). این در حالی است که امام از گفت‌وگو درباره خود و ستایش از خویشتن ابراز ناخشنودی کرده و آنچه بر زبان ایشان جاری‌شده از سر نیاز و اقتضای حال بوده است.

اعتبارسنجی انگاره ستایش امام علی علیه السلام از خلیفه دوم بر پایه خطبه 228 نهج‌البلاغه

در خطبه 228 نهج‌البلاغه تعبیرهای ستایش گرانه و اوصاف مبالغه‌آمیزی به‌کاررفته که به گمان بعضی درباره خلیفه دوم بوده است. این احتمال موجب گردیده که شماری از بزرگان شیعه و سنی به‌نقد و بررسی این خطبه جنجال‌برانگیز بپردازند و درستی یا نادرستی این نظریه را موردنقد قرار دهند. آنچه در این مقاله سامان‌یافته، بررسی خطبه یادشده از سه منظر هویت شخصیت توصیف‌شده، صحت انتساب خطبه به امام علی (ع) و نیز اعتبار سنجی تأیید امام (ع) نسبت به ستایش صورت گرفته است که با رویکردی تاریخی و متن شناسانه به بحث گذاشته‌شده است. با بررسی دیدگاه صاحب‌نظران فریقین و ارزیابی مصادر خطبه 228 این نتیجه به دست آمد که متن یادشده درباره خلیفه دوم واردشده است، اما این تعابیر انشای علی (ع) نبوده است، بلکه امام (ع) آن را از زبان ندبه گر خلیفه (ابن ابی حثمه) نقل نموده و برخلاف گمان برخی که این بازخوانی را نشانه تأیید امام (ع)دانسته‌اند، جملات مذکور به معنای تأیید و یا تصدیق خلیفه از سوی امام (ع) نبوده است.

نسبت اخلاق و سیاست از دیدگاه امام علی علیه السلام

یکی از پرسش‌های دیرینه و پایدار در حوزه اندیشه سیاسی، پرسش نسبت اخلاق و سیاست می‌باشد. نتیجه تأمل درباره چنین نسبتی منجر به شکل‌گیری نگرش‌های متفاوتی شده است. عده‌ای معتقدند که کاربرد مؤثر قدرت سیاسی با رعایت اصول و موازین اخلاقی سازگاری ندارد و درنتیجه هیچ آرمانی بدون اعمال قدرت حتی عدالت تحقق نخواهد داشت. در مقابل گروهی معتقدند که اصول اخلاقی به‌خودی‌خود آن‌قدر ارجمند است که باید به‌صورت دائم تمایلات گسیخته قدرت سیاسی را مهار کند وگرنه سیاست هیچ ارزشی ندارد. مقاله حاضر سعی خواهد کرد که پرسش این نسبت را در اندیشه و عمل حکومتی امام علی (ع) موردبررسی و تجزیه‌وتحلیل قرار داده و پاسخی درخور عرضه دارد.

مقایسه و پیشینه قوانین موضوعه حقوق جنگ معاصر در سیره و گفتار امام علی (ع)

در این پژوهش ضمن بررسی اصول و موازین حقوق جنگ یا حقوق بشردوستانه معاصر، پیشینه آن در جنگ‌های عصر امام علی (ع) تشریح و با این قوانین مقایسه شده است. این بررسی نشان می‌دهد آن حضرت قرن‌ها قبل از تصویب معاهدات بین‌المللی و کنوانسیون‌های مختلف حقوق بشردوستانه، به رعایت موازین انسانی در جنگ اهتمام ورزیده و اصولی را پایه‌گذاری کردند که نه‌تنها براین قوانین و معاهدات مقدم‌تر است، بلکه در برخی امور مثل تقدم صلح بر جنگ، دعوت به صلح و اقناع دشمن قبل از درگیری، امان دادن و پرهیز از امان شکنی و غدر، تصرف نکردن غنائم غیرجنگی و بازگرداندن به مقتولین، عدم مقابله‌به‌مثل، منع تخریب سرزمین و خانه‌های غیرنظامیان نیز در مقایسه با قوانین موضوعه به‌مراتب انسانی‌تر، اخلاقی‌تر و دارای مزیت‌های بیشتر و حتی منحصربه‌فرد است. این رفتار می‌تواند ازیک‌طرف به‌عنوان الگویی برجسته در عصر حاضر موردتوجه قرار گیرد و از طرف دیگر، تبلیغات سوء معاندان اسلام که همواره مسلمانان را به جنگ‌طلبی و خشونت متهم می‌کنند خنثی سازد؛ زیرا این موازین بر مبانی آموزه‌های قرآنی و سیرۀ نبوی استوارشده است و می‌تواند مغایرت رفتارهای خشونت بارو کشتارهای بی‌رحمانه‌ای را که عده‌ای به نام اسلام در برابر غیرنظامیان و شهروندان مسلمان در قالب عملیات‌های انتحاری در کشورهایی مثل عراق، پاکستان، سوریه و… انجام می‌دهند، با آموزه‌ها و رفتارهای بزرگان این دین روشن سازد.