ملاحظاتی چند در نظریه ی اهل سنت در باب خلافت

گیب، در مقاله حاضر، که هدف از آن بازخوانی نظریه اهل سنت در باب خلافت است، بر مبنای چهار نکته اساسی به بحث میپردازد:
1. در وهله نخست به مخالفت با نظر کسانی می پردازد که معتقدند ماوردی به تدوین نظریه ی نهایی اهل سنت در باب خلافت پرداخته است؛
2. به نظریه ی اشعریان در باب خلافت و سرنوشت این نظریه در پی تحولات مترتب بر آن می پردازد؛
3. جنبه های مختلف نظریه ی خلافت و نسبت آن با امامت را در امپراطوری عثمانی مورد بازبینی قرار می دهد؛
4. در آخر به بیان این نکته می پردازد که در جوامع اهل سنت، نظریه ی مقبول و عامی در خصوص خلافت وجود نداشته است.
جنبش های اسلامی وملی گرایی

قرن شانزدهم میلادی شاهد تحولات بزرگی در جهان اسلام بود، امپراطوری عثمانی در اوج قدرت ودرخشندگی تمام قرار داشت، ، در ایران صفویه، قدرت امپراطوری با ظرافت های هنری ترکیب شده بود. در هند مغولان از ترکیب قدرت وثروت و زیبایی های درخشان بزرگترین شبه قاره را بعد از مدتهای دراز به وجود آورده بودند.اما از این قرن به بعد جریان صورتی معکوس یافت و به تدریج جهان اسلام در موضع ضعف وناتوانی، در حالت تدافعی قرار گرفت، وغرب برخاسته از رنسانس و سرمایه داری با برتری همه جانبه برشرق ومسلمین تهاجم گسترده و خانمان برانداز خود را آغاز نمود.در این ایام مسلمانان با دو مساله اساسی مواجه بودند، انحطاط وعقب ماندگی داخلی از یکسو وهجوم گسترده وهمه جانبه استعمار غربی از طرف دیگر، از یکسو گرفتار فقر و فلاکت، ظلم واستبداد وجهل و جمود بودند و از طرف دیگر با هجوم تمدن جدید غربی با دو چهره دانش، تفکر جدید، صنعت، تکنولوژی وچهره سیاسی استعماری وغارتگرانه مواجه شده بودند. درواکنش به این مسائل بود که به طور کلی دو جریان رقیب شکل گرفت جریان نخست در راستای روز آمد کردن اسلام سبب پیدایش جنبش های اسلامی گردید و جریان دوم به سمت ارزش های غربی چون ناسیونالیسم حرکت کرد. در مقاله حاضر به این موضوعات پرداخته می شود.