آندم كه شرار زهر شد دردل ماه

آندم كه شرار زهر شد دردل ماه بر گوهر چشمان حسين كرد نگاه فرمود برادرم به من گريه نكن لايوم كيومكَ اباعبدالله شاعر: محسن معقولي
از داغ چو لاله در چمن مي سوزم

از داغ چو لاله در چمن مي سوزم از گرمي آتش محن مي سوزم چون شمع برافروخته هر شام و سحر از غربت جان سوز حسن مي سوزم شاعر: حسين رحيمي (خباز)
وقتي که دلم بساط ماتم را چيد

وقتي که دلم بساط ماتم را چيد مرگ آمد و آفتاب دوم را ديد اي زهر! عرق بر سر و رويت ننشست وقتي جگر حسن به دستت پاشيد شاعر: معصومه مهري
آن روز ز سنگ کينه تابوت شکست

آن روز ز سنگ کينه تابوت شکست در همهمه ي مدينه تابوت شکست دلها همه، سنگي شده بود و از بس زد سنگ تو را به سينه تابوت شکست شاعر: محمدعلی مجاهدی (پروانه)
جان تو، به جرم ناب نوشيدن سوخت

جان تو، به جرم ناب نوشيدن سوخت از جامه ي آفتاب پوشيدن سوخت باغ دل او سوخت گر از بي آبي باغ دل تو ز آب نوشيدن سوخت شاعر: قیصر امین پور
اي آنکه غمت وقف دل ياران شد

اي آنکه غمت وقف دل ياران شد بر سينه نشست و از هواداران شد تا عطر ملال پر کند عالم را با تير تن پاک تو گلباران شد شاعر: شفق خراسانی
يک عمر عقيق سرخ دل قوتش بود

يک عمر عقيق سرخ دل قوتش بود جاري شرر از لب چو ياقوتش بود بيداد ببين که گاه تدفين هم باز خونبار ز تير خصم، تابوتش بود شاعر: احد ده بزرگی
حسن درّ يتيم اهل بيت است

حسن درّ يتيم اهل بيت است غريب دل دو نيم اهل بيت است دلش را هم به زهر کينه بخشيد حقيقت او کريم اهل بيت است شاعر: حسین دارند
بي دلهره در قيام آرام حسن

بي دلهره در قيام آرام حسن خوش باد کسي که مي برد نام حسن ايوب زمانه از کسي باک نداشت از ناکس و کس شنيد دشنام حسن شاعر: رجب بذرافشان
هم صبحت نانجيب بودن سخت است

هم صبحت نانجيب بودن سخت است در شهر پر از فريب بودن سخت است آن روز به گوش کوفه مي گفت حسن در خانه خود غريب بودن سخت است شاعر: مژگان محمدی تل سرخی
مردي که دلش به وسعت دريا بود

مردي که دلش به وسعت دريا بود مظلوم تر از امام عاشورا بود آن روز که بر جنازه اش تير زدند در شهر مدينه کربلا برپا شد شاعر: هاشم کرونی
دلي کز آتش غم شعله ور بود

دلي کز آتش غم شعله ور بود محيط درد و کانون شرر بود براي التيام زخمهايش مگر جز زهر دارويي دگر بود؟ شاعر: عباس براتی پور
آنان که تو را ستم فراوان کردند

آنان که تو را ستم فراوان کردند خون در دل و جان اهل ايمان کردند از ديده کودکان تو خون مي ريخت تابوت تو را چو تير باران کردند شاعر: عباس براتی پور
اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر

اي ماه ز حسن خلق تو يافته بهر پرمشک ز عطر خلق تو جمله ي دهر وز هر دو جهان کجا توان برد اين قهر کان آب حيات را بکشتند به زهر شاعر: شيخ فريدالدين عطار