امام عسکری(ع) و تبيين جايگاه آل محمد در جامعه 

ابوهاشم مي‏ گويد: از امام حسن عسکري عليه ‏السلام تفسير آيه زير را پرسيدم: «ثُمَ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ باِذْنِ اللهِ»[1]؛ «سپس اين کتاب را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، از ميان آن‏ها عده‏ اي بر خود ستم کردند […]

سیره، سخن و اندیشه

قالَ الامامُ الْعَسْكَري(عليه السلام):1-پرهيز از جدال و شوخي «لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ» جدال مكن كه ارزشت ميرود و شوخي مكن كه بر تو دلير شوند. 2-تواضع در نشستن «مَنْ رَضِي بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومَ» هر كه به پايين نشستن در مجلس […]

نقش اصحاب ايراني امام حسن عسگري(ع) در علم الحديث 

امامان شيعه به اقتضاي شرايط اجتماعي حاكم بر جامعه برنامه اي براي ارشاد و هدايت و تمدن سازي جامعه در نظر گرفتند و در راستاي فرهنگ سازي به تربيت شاگردان بسياري همت گماشتند تا در کنار ايشان كاروان بشريت را به سوي توحید و تداوم مدنيت اسلامي رهنمون باشند.

یاران امام حسن عسکری علیه السلام در خطّه نیشابور

ناحیه نیشابور در سده های آغازین هجری شامل حوزه بزرگی بود که قلمرو بیهق ـ سبزوار فعلی ـ یکی از حدود آن به شمار می رفت.1 یکی از رخدادهای مهمّ و تأثیرگذارـ که به عنوان نقطه عطف و سرفصل نوینی در پیشرفت فرهنگی این قلمرو به شمار می رود ـ عبور پیشوای معصوم شیعه، حضرت امام رضا علیه السلام از این شهر بود. این رخداد در گرایش بیشتر مردم، به سوی مکتب خاندان اهل بیت علیهم السلام و تشیّع علوی، تأثیر ژرفی از خود به جای نهاد. چنانچه محدّثان و مورّخان نامور جهان اسلام، نوشته اند:

عالمان شیعه (از سال 255 هجری به بعد) 

اهمیت شناخت عالمان شیعه بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا آثاری که از آن ها بر جای مانده و همچنین رفتار و موضع گیری هایی که آن ها داشتند، در معرفی شیعه و چگونگی وضعیت تشیّع در آن عصر، نقش عمده ای دارد. از این رو، مجله شیعه شناسی بر آن شد تا از این پس، در هر شماره تعدادی از عالمان و دانشمندان شیعی را مورد مطالعه قرار داده و آن ها را به مخاطبان گرامی معرفی نماید. روشن است که بررسی همه شخصیت های شیعه کاری بس دشوار و طولانی است.

صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد

صداي درد به آن سوي زور و زر نرسيد صدا مقابل خود ماند، دورتر نرسيد صدا نجيب تر از قطره هاي باران بود ولي به هرزه علفهاي کور و کر نرسيد مگر کبود به پهلوي مادرش ننشست؟ مگر که سرخ به پيشاني پدر نرسيد؟ مگر مصيبت ياران رفته نوش نکرد؟ هزار زخم به بال و […]

مست از غم توام غم تو فرق مي کند

مست از غم توام غم تو فرق مي کند محو توام که عالم تو فرق مي کند با يک نگاه مي کشي و زنده مي کني مثل مسيح ، نه، دم تو فرق مي کند يک دم نگاه کن که مرا زير و رو کني بايد عوض شد آدم تو فرق مي کند تنها کمي […]

زير پايش خدا غزل مي ريخت

زير پايش خدا غزل مي ريخت غزلي را که از ازل مي ريخت آن امامي که تا سحر امشب روي لبهاي من غزل مي ريخت شب شعر مرا چه شيرين کرد بين هر واژه اي عسل مي ريخت آن که در جيب کودکان يتيم قمر و زهره و زحل مي ريخت آن کريمي که در […]

هنوز راه ندارد کسي به عالم تو

هنوز راه ندارد کسي به عالم تو نسيم هم نرسيده به درک پرچم تو نسيم پنجره ي وحي!  صبح زود بهشت “اذا تنفس ِ“ باران هواي شبنم تو تو در نمازي و چون گوشواره مي لرزد شکوه عرش خدا، شانه هاي محکم تو به رمز و راز سليمان چگونه پي ببرم؟ به راز  عِزّةُ للّه  […]