گرايش هاي شهيد ثاني به تصوف و عرفان اسلامي

رابطه بين فقها و عرفان اسلامي همواره از موضوعات بحث برانگيز بوده است. در طول تاريخ اسلامي عالماني همت خود را مصروف مبارزه با عرفان کرده اند. در اين ميان، برخي ديگر در جهت تقويت عرفان حقيقي تلاش کرده اند. از جمله اين عالمان، شهيد ثاني است. از اين رو، اين پژوهش عهده دار بررسي انديشه ها و گرايش هاي عرفاني اين شهيد بزرگوار شده است.
در اين جستار، عنايت شهيد به عارفان مسلمان مورد توجه قرار گرفته، و تجلي عرفان عملي و نظري در آثار و احوال ايشان در ابعاد محتوايي و روشي نشان داده شده است. نيز سعي شده است تاثير و تاثرات عرفاني وي مورد بازکاوي قرار گيرد.
اين بررسي نشان خواهد داد که فقيهي صاحب نام با تصوف و عرفان اسلامي همسو بوده و علي رغم مخالفت عده اي از علما، وي متمايل به عرفان اسلامي است. اين امر نشان از ظرفيت بالا و ناشناخته عرفان اسلامي براي عالمان دارد. مي توان از رهگذر اين گونه پژوهش ها عرفاني را که فقهاي اماميه به آن توجه داشته اند به طالبان عرفان حقيقي شناساند.

چگونگي گرايش واليان کرد اردلان به تشيع از صفوي تا قاجار (1025-1284ق)

خاندان اردلان، از جمله خاندان هاي کرد مي باشند که مدت هاي مديدي، قبل از روي کار آمدن صفويان تا اواخر دوره قاجار بر قسمت هايي از مناطق کردنشين ايران حکومت مي کردند. اين خاندان همچون ساير خاندان هاي کردتبار، ابتدا بر مذهب اهل سنت بودند، اما در اواسط دوره صفويه و با وصلت خان احمدخان از شاهزادگان اردلان با خواهر شاه عباس و ارتقاي جايگاه بزرگان اين خاندان از حاکمان محلي به مقام والي نشين که در نظام سياسي و اداري روزگار صفويه اهميت زيادي داشت، سران اين خاندان براي سهيم شدن در قدرت و نزديکي بيشتر به دربار صفوي به تشيع گرايش يافتند. گرچه اين تغيير مذهب در ابتدا جنبه ظاهري داشت، اما بعدها و با گذشت زمان پايبندي به مذهب تشيع در ميان برخي از سران و حکمرانان اردلان عمق بيشتري يافت؛ به طوري که مي توان گفت بيشتر بزرگان اين خاندان در عصر قاجاريه کاملا بر مذهب تشيع بودند. اين پژوهش در صدد است روند و دلايل گرايش خاندان اردلان به تشيع را از وراي منابع اصلي، بررسي نمايد.

بررسي حوزه حديثي سمرقند و کش

توجه بيشتر پژوهشگران عرصه حديث پژوهي به برخي مراکز حديثي، موجب شده شناخت کمتري نسبت به مراکز ديگر ارائه شود و يا به ورطه فراموشي سپرده شوند. نمونه آن حوزه علمي- جغرافيايي، سمرقند و کش در منطقه خراسان قديم و ماوراالنهر است. اهميت اين مرکز هنگامي آشکار مي شود که وابستگي هاي علمي مراکز حديثي شيعي به آن از يک سو و تربيت دانشمندان و عالمان بزرگ شيعي در طول ساليان متمادي که نام هر يک از ايشان زينت بخش مجاهدت هاي علمي شيعيان است، از سويي ديگر، مورد مداقه قرار گيرد. با توجه به اين مهم، نوشتار حاضر عهده دار معرفي کاملي از ابعاد اين حوزه نشر معارف شيعي است و با استفاده از منابع مختلف رجالي و حديثي و کتب تاريخ و جغرافيا، سعي دارد ابعاد مختلف آن، از جمله دوران شکل گيري و پيشينه حضور علمي شيعيان، اوج و افول و همچنين آثار علمي، استادان و شاگردان و کارکردهاي اين مرکز را شناسايي کند.

نقش علويان در گسترش تشيع در نيشابور

درباره شهر نيشابور که زماني يکي از مراکز مهم علمي و جمعيتي اهل سنت بود و در حال حاضر هيچ اثري از تسنن در آن نيست، اين پرسش مطرح است که چه عواملي تشيع را در اين ناحيه گسترش داده است؟ در پاسخ به اين پرسش، مي توان گفت: بي ترديد عوامل متعددي در اين زمينه نقش داشته اند. آنچه در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته، نقش «علويان» در گسترش تشيع در نيشابور است. در اين زمينه گفتني است با توجه به جايگاه ممتاز علويان در فرهنگ و معارف اسلامي و به تبع آن برخورداري ايشان از محبوبيت و نفوذ اجتماعي از سويي و حضور نسبتا پر حجم شان در ناحيه نيشابور و پايبندي ايشان به مذهب تشيع و ترويج آن، علويان نقش چشمگيري در گسترش تشيع در اين منطقه داشته اند.

شيعيان ساکن در هورهاي جنوب عراق

در بين شيعيان عراق، گروهي وجود دارد که در هورهاي جنوب عراق زندگي مي کنند. اين گروه که با عنوان «اعراب مرداب ها» نيز مشهورند، افرادي هستند که با اتکا به محيط آبي خود، عمدتا به کارهاي سنتي از قبيل کشاورزي، ماهيگيري و پرورش گاوميش مشغولند. منطقه مرداب ها يا هورهاي جنوب عراق، اگر چه از نظر اقتصادي از غني ترين بخش هاي کشور به حساب مي آيد، اما در نتيجه اهمال عمدي و هدفمند دولت هاي حاکم بر عراق، ساکنان آن همواره دچار فقر و محروميت اند. اين محروميت ها به دنبال اقدامات سرکوب گرايانه حزب بعث در چارچوب تجاوزهاي هدفمند و گسترده تشديد شد. توجه به اهميت اقتصادي هورها و شرايط شيعيان ساکن در آن، در کنار بررسي سياست هاي حزب بعث در قبال اين منطقه، اساس مقاله پيش روي را تشکيل مي دهد.

بررسي نقش قبيله مراد در تاريخ اسلام و تشيع تا سقوط امويان (132ق)

قبيله مراد يکي از شاخه هاي معروف قبيله بزرگ يمني و قحطاني مذحج است. اين قبيله طوايف متعددي دارد که با شناخت آنها سهم اين قبيله در تاريخ اسلام مشخص مي شود. قبيله مراد در زمان حيات رسول اله (ص)ˆ مسلمان شدند و در طي فتوح اسلامي، در مناطق مفتوحه عراق و مصر سکنا گزيدند و در تحولات سياسي، نظامي و اجتماعي و فرهنگي و علمي تاريخ اسلام در قرن نخست هجري حضور داشتند. حضور اين قبيله به ويژه در تاريخ صدر اسلام پر رنگ تر است. رجال مرادي در طي دوران امويان، در مديريت اداري، مالي و قضايي مشارکت داشتند، ولي اين مقوله در دوران عباسي محدود، و مستندات موجود بيانگر سهم ويژه آنان در علوم اسلامي و برخورداري از مناصب اجتماعي چون قضاوت است. رجال مرادي در تحولات و جنبش هاي اجتماعي چون حرکت شيعه و خوارج حضور فعال داشته، داراي رويه هاي متفاوتي بودندکه بخش مهمي، برگرفته از ساختار قبيله اي مراد و گرايش هاي سياسي، انگيزه هاي مذهبي و عصبيت هاي قومي اين قبيله بوده است، اما در عين حال يکي از کارکردهاي مهم قبيله مراد، وجود رجال علمي و مذهبي است که از اين قبيله برخاستند و بسياري از آنها از صحابه مشهور اهل بيت ‰(ص) به شمار مي آمدند و منابع روايي و رجالي اين دوران بارها از آنها سخن گفته اند. اويس قرني، هاني بن عروه مرادي و عبدالرحمن بن ملجم مرادي، از جمله معاريف رجال قبيله مراد هستند.

بررسي رجالي شرطه الخميس

«شرطه الخميس» يکي از اصطلاحاتي است که در علم رجال شيعه شناخته شده است. شرطه الخميس جزو گروه هاي انتظامي اي است که در دوران امام علي †(ع) تشکيل شد. عمده فعاليت اين گروه در حوزه داخلي خلافت امام †بوده است. دو رويکرد متفاوت نسبت به اين گروه قابل مشاهده است: رويکرد نخست، به اين گروه نگاهي تاريخي دارد و ارزش منفي يا مثبتي براي آن قائل نيست؛ ولي رويکرد دوم نگاهي خاص و ويژه به اين گروه دارد که برخاسته از نوعي نگاه تقدس آميز به اعضاي شرطه الخميس است. رويکرد دوم که با فراز و فرود بسيار در تاريخ رجال اماميه همراه بوده، در بين رجال نگاران معاصر، برجستگي بيشتري يافته است. نوشته حاضر، نخست نگاهي گذرا به چارچوب تاريخي شکل گيري اين سازمان کرده است و ساختار، ويژگي ها و کارکردهاي آن را به صورت گذرا بررسي کرده است. سپس به واکاوي دو رويکرد تاريخي و تقدس آميز شرطه الخميس در آثار رجالي اماميه پرداخته است.

امام رضا (ع) و الگوي رفتار ارتباطي با پيروان ساير اديان و مذاهب

يکي از مباحث مهم اخلاق کاربردي – که امروزه جامعه اسلامي را به چالش فراخوانده – مساله چگونگي رفتار و ارتباط با پيروان «ديگر اديان» است. هر چند اين مساله در گذشته نيز وجود داشته، اما با طرح تئوري حکومت اسلامي و ديگر مباحث نوين کلامي، از جهت بررسي مباني نظري و کاربردي، مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است، از اين رو، نگارنده در نوشتار حاضر، با توجه به نياز علمي جامعه امروزي به مباحث اخلاقي و بحران معيار در رفتار با غيرمسلمانان، در صدد استنباط و ارائه الگوي رفتار ارتباطي با پيروان ساير اديان در پرتو سيره رضوي (ع) است. به اين منظور، ابتدا به طرح دقيق مساله پرداخته، براي حل مساله، تصويري از هويت و چيستي «دين» در فرهنگ رضوي ارائه مي دهد. در ادامه بحث، پلوراليسم ديني «هنجاري» به عنوان فرضيه و پاسخي به مساله رفتار با پيروان ديگر اديان از ديدگاه امام رضا (ع)† مورد تحليل قرار مي گيرد. پايه گذاري و ترويج «گفت و گوي اديان» توسط حضرت (ع)†، از ديگر مباحث مهم اين پژوهش است.
غايت نوشتار حاضر، در استنباط و ارائه شاخص هاي الگوي رفتار ارتباطي با پيروان ساير اديان در پرتو سيره رضوي تحقق مي يابد. در اين مقال، ادعا و اثبات شده است که از ديدگاه حضرت رضا (ع)، مناسبات ما با غيرمسلمانان بايد مبتني بر اخلاق انساني، احترام و مهرورزي، مدارا و تسامح ديني، آزادي فکر و بيان، مخاطب شناسي و آشنايي با زبان و متون مقدس ديگر اديان و همزيستي مسالمت آميز باشد.

فلسفه حيات در فرهنگ شيعي معاصر

در علوم اجتماعي معاصر غربي، رويکردهاي گوناگوني در تعريف و تبيين فرهنگ وجود دارد که ريشه آن را مي توان در مباني فلسفه غرب و اساسا شکل گيري دنياي نوعا متجدد جستجو نمود. در اين تعاريف، همواره تکيه بر تمايلات طبيعي و تعلقات دنيوي مردم بوده است. علامه محمدتقي جعفري (1302-1377) از متفکران معاصر شيعي، چنين فرهنگي را فرهنگ پيرو مي داند که برخي اصول عاليه انساني، مانند فرهنگ قداست علم و معرفت را پايمال نموده است. اما در مقابل، فرهنگ پيشرو ريشه در اصول ثابت حيات تکاملي انسان داشته، مستند به تعقل سليم و احساسات تصعيدشده مردم است. در اين رويکرد، مقصود از فرهنگ، پديده هايي است که حيات معقول بشر را قابل درک ساخته، بالتبع پذيرش آن موجب انبساط رواني انسان ها در زندگي هدفدار مي گردد. در منطق قرآن، چنين حياتي، حيات طيبه است. از منظر علامه طباطبايي (1281-1360) مفسر معاصر شيعي و شارحان او، حيات طيبه با سه شاخص مهم ايمان، عمل صالح و اخلاق فاضله شناخته مي شود. در نگاه استعاري او، ايمان در حکم ريشه اي است که در زمين چنگ انداخته، محکم شده است. اخلاق فاضله در حکم ساقه و شاخه و اعمال صالحه، آثار شجره طيبه دين مي باشند که هر لحظه قابليت فزوني دارند.

علل تداوم حکومت سادات آل کيا در گيلان

آل کيا حکومتي محلي بود که در فاصله سده هاي هشتم تا دهم هجري قمري، در بخشي از گيلان موسوم به «بيه پيش» قدرت را به دست گرفت. فرمانروايان اين حکومت، جملگي از سادات بودند و نسب خود را به امام سجاد (ع) مي رساندند. شاه عباس اول، بنابر مطامع سياسي و اقتصادي، بساط حکومت کيايي را از گيلان برچيد. از آنجا که آل کيا در بين حکومت هاي محلي گيلان پس از ورود اسلام طولاني ترين حکومت را دارد، پژوهش حاضر تلاش دارد عوامل ماندگاري اين حکومت شيعي را مورد بررسي قرار دهد. جمع آوري مطالب در اين نوشتار بر اساس روش کتابخانه اي است. تجزيه و تحليل مسائل بر اساس روش تاريخي و با تکيه بر توصيف، تطبيق و تحليل محتواست و تفسير رويدادهاي تاريخي، بر اساس تقدم زماني رويدادها صورت پذيرفته است.

علل و عوامل ناپايداري حکومت شيعي فاطميان در مغرب

حاکميت و نفوذ فاطميان در مغرب اسلامي، کوتاه و گذرا بود. کوشش هاي آنان براي اشاعه عقايد اسماعيليان در مغرب با موفقيت چشمگيري همراه نبود. پژوهش حاضر در صدد است علل و عوامل عدم گسترش عقايد اسماعيلي و علل ناپايداري نفوذ فاطميان در مغرب را مورد بررسي قرار دهد. فاطميان با وجود آنکه پايگاهي نسبتا قدرتمند در دوران قيام و دعوت در مغرب به دست آوردند، بعد از رسيدن به حکومت، در اثر سياست هاي خاصي که در پيش گرفتند، نتوانستند اين نفوذ را حفظ کنند.

تجلي فرهنگ انتظار در قيام هاي دو قرن اول هجري در ايران

فلسفه انتظار، علاوه بر ابعاد معنوي و دعوت انسان ها به خير و صلاح، در بعد اجتماعي، تلاشي براي برقراري ساختار اجتماعي بر مبناي عدالت و برابري است. در طول تاريخ، منتظران اديان و آيين ها چشم به ظهور منجي و مصلحي اجتماعي داشته اند. آموزه هاي قرآني بشارت جامعه اي را مي دهد كه انسان هاي صالح، وارث آن هستند. احاديث و روايات تاكيد دارند كه منجي مورد نظر، از خاندان پيامبر بوده، با نام «مهدي» شناخته مي شود.
مقاله حاضر قيام هاي دو قرن اول هجري را كه با رويكرد فلسفه انتظار و به نام مهدي (عجل اله تعالي فرجه الشريف) صورت گرفته و در تحولات سياسي و اجتماعي ايران تاثيرگذار بوده است را در سه گروه: قيام هايي با توسل به انديشه موعودگرايي شيعه به نام مهدي؛ قيام هاي مسلمانان، عليه خلافت اموي و عباسي به نام الرضا من آل محمد؛ قيام هاي ايرانيان بر اساس افكار مذهبي التقاطي اسلام و باورهاي پيش از اسلام مورد بررسي قرار مي دهد. اين قيام ها در نهايت، موجب آشنايي مردم ايران با حقوق انساني و اسلامي شان شد.

بررسي نقش حسينيه اعظم زنجان در ترويج دينداري اين شهر

پديده دسته روي در ايام محرم الحرام در جهت تعظيم و تکريم شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) امام سوم شيعيان، امري کاملا مرسوم در ايران و ساير جوامع شيعي جهان به شمار مي رود. درحاليکه دسته روي عموما در روزهاي نهم و دهم (تاسوعا و عاشورا) محرم و به صورت محلي و جدا جدا انجام مي گيرد. دسته روي مهم شهر زنجان، در روز هشتم محرم، با عنوان «يوم العباس»، به صورت يکپارچه، متشکل از يک دسته عظيم که از ادغام ده ها دسته کوچک محلي در يکديگر، پديد آمده، انجام مي شود. مقاله حاضر، در ابتدا، اين مراسم سوگواري جمعي مهم کشوري را به شيوه مردم نگارانه شرح و توصيف مي کند و سپس زواياي مختلف کارکردهاي اجتماعي اين آيين عزاداري را در جهت ارتقا همبستگي ديني مردم اين استان و نيز تقبل آسيب هاي اجتماعي آن جامعه در ايام سوگواري مذکور، با استناد به مشاهدات و تجربيات و شنيده هاي معتبر، تحليل و تفسير مي کند.

آزادانديشي در حوزه هاي علميه شيعي: شخصي يا نهادين؟

اگرچه مساله آزادانديشي از ديرباز در آموزه هاي ديني مورد تاکيد و توجه بوده است، اما همواره با دشواري هايي روبرو بوده است. اينکه چگونه اين مشکل در نهاد روحانيت شيعه و حوزه هاي علميه پا گرفت و چرا بسياري از عالمان آزادانديش با دشواري مواجه شدند، موضوع اين مقاله است. مدعاي نگارنده اين است که آزادانديشي در سازمان روحانيت شيعي، همواره دغدغه اي شخصي بوده، به دغدغه اي نهادي تبديل نشده است؛ از اين رو آزادانديشي توسط معدودي از عالمان مورد توجه بوده است. با اين وصف، سازمان روحانيت شيعه بايد ضمن آسيب شناسي اين مساله، با حمايت رسمي و نهادي از آزادانديشي، زمينه هاي بسط و رونق دانش هاي اسلامي را پديد آورد و مساله آزادانديشي را در سازمان روحانيت نهادينه سازد و آن را از يک مساله شخصي به مساله اي نهادي و سازماني، ارتقا و تعالي بخشد.