جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 14

حجت الاسلام کاشانی در شب چهارم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 13

حجت الاسلام کاشانی در شب سوم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 12

حجت الاسلام کاشانی در شب دوم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 11

حجت الاسلام کاشانی در شب اول ماه مبارک رمضان به بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» در ادامه مبحث سال گذشته پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
گریهی خاندان پیامبر و اصحاب بر امام حسین علیه السلام و گریهی امّ سلمه 3

فتّال روایت میکند: روزی امّ سلمه میگریست. گفتند: چرا گریه میکنی؟ گفت: فرزندم حسین کشته شد. رسول خدا (ص) را از هنگام وفات جز همین امشب در خواب ندیدهام. به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم فدایت! چرا پژمرده میبینمت؟ فرمود: از اوّل شب مشغول کندن قبر حسین (ع) و اصحابش بودم. قال […]
گریهی خاندان پیامبر و اصحاب بر امام حسین علیه السلام و گریهی امّ سلمه 2

طبرانی با سند خویش از سلمان نقل میکند که: پیش امّ سلمه رفتم. گریه میکرد. پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ گفت: رسول الله (ص) را در خواب دیدم که بر سر و صورتش خاک بود. پرسیدم: چه شده است یا رسول الله؟ فرمود: شاهد شهادت حسین (ع) بودم. قال الطّبرانیّ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ […]
گریهی خاندان پیامبر و اصحاب بر امام حسین علیه السلام و گریهی امّ سلمه 1

شیخ طوسی با سند خویش از عبدالله بن عبّاس نقل میکند: در خانهی خود خوابیده بودم که از خانهی امّ سلمه همسر پیامبر خدا (ص) صدای شیون بلندی شنیدم. مرا به طرف خانهاش بردند. مردم مدینه از زن و مرد رو به آنجا داشتند. چون به آنجا رسیدم، گفتم: ای مادر مؤمنان! چرا ناله و […]
شهادت اصحاب – جوانی فرزند شهید

خوارزمی گوید: پس از او جوانی که پدرش در میدان شهید شده بود و مادرش با او بود بیرون آمد. مادرش گفت: فرزندم! در مقابل پسر پیامبر مبارزه کن تا شهید شوی. گفت: باشد. بیرون آمد. امام فرمود: پدر این جوان شهید شده، شاید مادرش دوست نداشته باشد که به میدان رود. جوان گفت: ای […]
شهادت اصحاب – عمرو بن جناده

خوارزمی گوید: پس از او عمرو بن جناده به میدان رفت، در حالی که اشعاری میخواند با این مضمون: مجال را بر زادهی هند تنگ کن و با تکسواران در درون خانهاش او را به تنگنا دچار کن، با مهاجرانی که نیزههایشان از خون کافران رنگین است، روزی در رکاب پیامبر و امروز از خون […]
شهادت اصحاب -جنادة بن حارث

خوارزمی گوید: پس از او جنادة بن حارث انصاری در حالی که رجز میخواند به میدان رفت و جنگید تا آنکه شهید شد. ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدِهِ جنادة بن الحرث الأنصاریّ وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا جُنَادَةُ أَنَا ابْنُ الْحَارِثِ لَسْتُ بِخَوَّارٍ وَ لَا بِناكِثِ عَنْ بَيْعَتِي حَتَّى يَقُومَ وَارِثِي مِنْ فَوْقِ شِلْوٍ […]
شهادت اصحاب – اسلم بن عمرو، غلام امام حسین (ع)

خوارزمی گوید: غلامی ترک که قاری قرآن و آشنا به عربی و از غلامام حسین (ع) بود به میدان رفت و در حالی که این رجز را میخواند، به نبرد پرداخت: دریا از ضربت نیزه و شمشیرم به جوش میآید و هوا از تیرهایم پر میشود. هر گاه تیغم در کفم آشکار شود، دل حسود […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 3

فتال گوید: بریر بن خضیر همدانی به میدان رفت که قاریترین اهل زمانش بود. در حالی که این رجز را میخواند: من بریرم و پدرم حضیر است؛ هر که خیری نداشته باشد، خیری در او نیست. قال الفتال: ثُمَّ بَرَزَ بُرَيْرُ بْنُ خُضَيْرٍ الْهَمْدَانِيُ، وَ كَانَ أَقْرَءَ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 2

طبری به نقل از عفیف بن زهیر از حاضران در کربلا روایت میکند: یزید بن معقل که از همپیمانان بنی سلمه بود از سپاه عمر سعد بیرون آمد و گفت: ای بریر بن حضیر! دیدی خدا با تو چه کرد؟ گفت: به خدا قسم! خدا با من خوبی کرد و به تو بدی کرد. گفت: […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 1

ابن صباغ گوید: مردی وارسته و پارسا به نام یزید بن حصین با امام حسین (ع) بود. به امام عرض کرد: ای پسر پیامبر! مرا اجازه بده تا پیش سرکردهی این گروه عمر سعد بروم و دربارهی آب با او حرف بزنم. شاید دست (از محاصرهی آب) بردارد. امام اجازه داد و فرمود: اختیار با […]