باشد به سوی کعبهی مقصود، روی ما

باشد به سوی کعبهی مقصود، روی ما کآن جا برآید، آن چه بُود آرزوی ما ما را خیال یک سر مو نیست، غیر دوست بر حال ما گواه بُوَد مو به موی ما بذری فشانده ایم و خوریم آن گهش، ثمر کآبش دهد زمانه ز خون گلوی ما ما رو به جویبار […]
مركب، خدای را به سوی كوفه، زین مكن

مركب، خدای را به سوی كوفه، زین مكن خلق مدینه را ز فراقت، حزین مكن بر عهده كوفیان نتوان داشت اعتماد دوری ز بارگاه رسول امین مكن در شهر دین به جز تو، كنون شهریار نیست بیشهریار، بهر خدا شهر دین مكن باللّه! كه اهل كوفه به خون تو تشنهاند آهنگ، زینهار! […]
ای ساربان! آهسته ران، كز دیده دریا میرود

ای ساربان! آهسته ران، كز دیده دریا میرود از شهر زهرا نیمهشب، فرزند زهرا میرود منزل به منزل كاروان، گردیده در صحرا روان با ناله و آه و فغان، تنهای تنها میرود ریحانه ی «خیرالبشر»، كرده سوی جانان سفر یا آن كه موسایی دگر، در طور سینا میرود قلب سكینه مشتعل، اشكش […]
دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو

دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو ای جان فدای نغمهی دردآشنای تو! هر شب میان اشك جگرسوز تا سحر خواهم وصال كوی تو را از خدای تو ای جان فدای نام تو! جان جهان تویی جان چیست؟ تا ز صدق نمایم فدای تو عمری است همچو نی به خیال […]
ای خون حق! كه دشت بلا گشته جای تو

ای خون حق! كه دشت بلا گشته جای تو جز خالق تو، كس نبُوَد خونبهای تو كرّوبیان ز عرش، به صد شوق آمدند شاید كنند كحل بصر، خاك پای تو خورشید و ماه، كسب نمایند روز و شب پیوسته نور خویش، ز نور لقای تو هر درد را كه نزد طبیبان علاج […]
مهر تو را به عالم امكان نمیدهم

مهر تو را به عالم امكان نمیدهم این گنج پُربهاست، من ارزان نمیدهم گر انتخاب جنّت و كویت به من دهند كوی تو را به جنّت و رضوان نمیدهم نام تو را به نزد اجابت نمیبرم این اسم اعظم است، به دیوان نمیدهم جان میدهم به شوق وصال تو، یا حسین! تا […]
تركیب شد چون خونِ دل و اشك دیدهام

تركیب شد چون خونِ دل و اشك دیدهام آن مایه را به مخزن دل پروریدهام پنجاه ساله اشك، مرا كور مینمود گر آن نبود كز تو رسد نور دیدهام در ماتم تو موی من از غم سپید شد وز رنج و غم، چو بسملِ در خون تپیدهام زآن دم كه گوشِ دل، […]
یا للعجب! كه تشنهی آب فرات بود

یا للعجب! كه تشنهی آب فرات بود شاهی كه خاك در گهش، آب حیات بود شد تشنه لب شهید، میان دو نهر آب با آن كه مهر مادرش، آب فرات بود قسمت به كائنات كنی گر بلای او افزون بلای او ز همه كائنات بود آن شه چو رخ به عرصهی جانباختن […]
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند

ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند! سوختگان غمت، با غم دل خرمند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت بی خبر از عالمند در شکن طرّه ات، بسته دل عالمی است و آن همه دلبستگان، عقده گشای همند یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی در طلبت مرد و […]
عالم پر از نداي حسين و نواي اوست

عالم پر از نداي حسين و نواي اوست دل در فغان به زمزمهي نينواي اوست گلشن شود ز خون شهيدان اگر جهان ذوق و صفايش از چمن كربلاي اوست روزي جهان بگيرد اگر بانگ «يا اِله» شك نيست كز تموّج بانگ رساي اوست آب بقا كه زندگي جاودان دهد در پيش عارفان […]
سلام ما به شهیدی! كه عشق، زنده از اوست

سلام ما به شهیدی! كه عشق، زنده از اوست كسی كه خون خدایش دویده در رگ و پوست سلام ذات خدا و آن چه آفریده خدا بر او! كه آبروی عالمی ز خون گلوست سلام ما به شهیدی! كه «سیدالشّهدا» ست خدا جلال و علی صولت و محمّد خوست ملائك از سر […]
زندهی جاوید كیست؟ كشتهی شمشیر دوست

زندهی جاوید كیست؟ كشتهی شمشیر دوست كآب حیات قلوب، در دم شمشیر اوست اگر بشكافی هنوز، خاك شهیدان عشق آید از آن كشتگان، زمزمهی دوست دوست آن كه هلاكش نمود، ساعد سیمین یار باز به آن ساعدش، كشتهشدن آرزوست بندهی یزدانشناس، موت و حیاتش یكی است زآن كه به نور خداش، پرورش […]
ز هر طرف، مه رخسارهات به جلوهگری است

ز هر طرف، مه رخسارهات به جلوهگری است خموش باد نگاهی كه ناظر دگری است! دوصد مسیحنفس مانده واله و مبهوت كه در فضای شفاخانهات، عجب اثری است! اگر به اشك غمت شست و شو كند ابلیس خدا گواست كه از هر گنه به حشر، بری است كنم به تاجوران ناز از […]
دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را

دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را به ندای سوگواری، ببرد ز نی، نوا را ره و رسم آشنایی، بخدا! حسین داند که هم آشنا شناسد ره و رسم آشنا را به بلا صلا فکندند و ز کس بلی نیامد شه تشنه لب بلی گفت، بلای کربلا را سر کوی عشق زد خیمه […]