ارتباط اجتماعى

. احساس مىكنم انسان اجتماعى و برونگرا نيستم ؛ زيرا هنگام حضور در جمع دوستانه يا مهمانى حرف زيادى براى گفتن نمىيابم. اگر هم حرفىداشته باشم، نمىتوانم صريح و با آرامش بيان كنم و مجبور مىشوم در گوشهاى ساكت بنشينم و فقط به صحبتهاى ديگران گوش داده، جواب آرى يا نه بگويم. اين سكوت بيش از حد باعث نارضايتى و ناراحتى طرف مقابل مىشود ؛ زيرا به قول خودشان من يك فرد با حال نيستم. فرق من با كسى كه صحبتهايش روان است و به راحتى مىتواند در دل ديگران نفوذ كند و سخنان ارزشمند بگويد در چيست؟ چرا او با آرامش و راحتى نظرش را ابراز مىكند ؛ ولى من با خجالت و احتياط… احساس مىكنم وقتى كسى بار اول با من برخورد مىكند، مرا بهتر از آنچه هستم مىبيند ؛ ولى بعد از مدتى برخوردش دگرگون مىشود و حتى سعى مىكند خود را كنار بكشد.