کیسه شن

موقع اوّلین اعزام ایشان به جبهه بود، تمام بچّههای رزمنده در خیابان آزادی جمع شده بودند، من و یکی از دوستانم برای بدرقهی احمد رفته بودیم. دوستم که دید قد و قامت برادرم خیلی کوچک است و دائماً لباسها را مرتب میکند و آستینهایش را تا میزند تا اندازهاش بشود و اندازهاش نمیشد، به احمد […]