حزب الله می‌جنگد، می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد!

کمبودها و معضلات لجستیکی تیپ 27 کماکان اصلی‌ترین دغدغه‌ی فرماندهان به حساب می‌آمد. به نحوی که احمد متوسّلیان برای تأمین سلاح گردان‌ها، از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد. در نامه‌ای از او، خطاب به تدارکات سپاه منطقه 8 خوزستان می‌خوانیم: بسمه تعالی به: تدارکات سپاه منطقه 8 از: تیپ 27 محمّد رسول الله (صلّی الله علیه […]

پیشرفت بسیار عجیب

تیپ 27 در عملیات فتحِ مبین به صورت عالی و خوبی عمل کرد. مهم‌ترین علّتی که این موفقیت می‌تواند داشته باشد، ناشی از این مزّیت بود که کادرهای رهبری کننده‌ی این تیپ دارای تجربیات زیادی بودند… برادرمان احمد متوسّلیان حدود سه سال است که در منطقه‌ی عملیاتی کردستان حضور داشته و حدود سه ماه است […]

کسی حق ندارد یک قدم هم عقب برود

تصرّف مواضع توپخانه‌ی سپاه چهارم ارتش بعث در مرحله‌ی اوّل، مقابله با پاتک‌های سنگین تانک‌های لشکر 10 زرهی دشمن در دشت عبّاس، تسخیر شگفت‌انگیز سایت‌های 4 و 5 و ارتفاعات ابو صلیبی‌ خات در عمق مواضع لشکر 1 مکانیزه‌ی دشمن و نهایتاً تصرّف قرارگاه مقدّم فرماندهی سپاه چهارم ارتش بعث در برقازه و عنقریب به […]

فتح مبین

حسین همدانی؛ از مسؤولین ارشد شناسایی محور عملیاتی بِلِتا، که خود آن روز شاهد این واقعه بود، می‌گوید: «… درست همان چیزی در برابر چشمان ما رخ داد که همواره نگران وقوع آن بودیم. تندی احمد، امری نبود که از آن بی‌خبر باشیم. جسته، گریخته چیزهایی می‌دانستیم. و حالا از نزدیک شاهد تندی احمد بودیم، […]

غرور جریحه‌دار شده

«… یک روز به اتفاق حاج احمد، سوار بر تویوتا داشتیم به سمت منطقه‌ی بلتا می‌رفتیم. بعد از عبور از پل کرخه، با رسیدن به آن قسمتی که باند فرود اضطراری قرار دارد، دیدیم که برادر وزوایی، نیروهای گردان حبیب بن مظاهر را سوار بر وانت تویوتاهای گردان به حرکت درآورده و به خلاف جهت […]

امام همه مسلمین

«… در ایّام حج با احمد متوسّلیان و همّت یک تیم تبلیغاتی درست کردیم. مدام می‌رفتیم توی بعثه‌ها و چادرهای حجاج کشورهای اسلامی و با حاجی‌ها حشر و نشر داشتیم؛ خصوصاً با تیپ‌های جوان و فرهنگی آن‌ها. یک روز، سه نفری رفتیم به جمع حاجیان مصری. آن‌جا چند جوان تحصیل کرده را پیدا کردیم و […]

حاجی روی تک تک افراد حساس بود

تا آن موقع اصلاً نام برادر احمد را هم نشنیده بودم. وقتی به آن‌جا رسیدیم به ما گفتند فرمانده این جا برادر احمد است. بچّه‌هایی که با هم اعزام شده بودیم را به مناطق مختلف اعزام کردند، دل کندن از دوستان و همشهریان برایم سخت بود. به خصوص این که در شهری غریب و در […]

آذوقه برای مردم فقیر

خُب کردستان یک منطقه‌ی سُنی نشین بود که در طول سال‌های متمادی، مردم‌شان توسط رژیم شاه تحقیر شده بودند. به همین خاطر در مقابل آن رژیم ایستاده بودند و برای خودشان حزب‌های سیاسی درست کرده بودند. شاید به همین دلیل بوده که همیشه یک سرتیپ ارتشی، استاندار کردستان می‌شد و بدترین ظلم‌ها از جمله ظلم […]

فرمانده سپاه مریوان

وقتی به همراه چند نفر به مریوان رفتم و از نزدیک با کارهای او آشنا شدم، دیدم همه‌ی آثار وجودی یک آدم سلحشور، آزادی‌خواه، مردم دوست، منضبط و جامع الاطراف، در وجود اود دیده می‌شود. او ظاهراً فرمانده سپاه مریوان بود، امّا همه کاره‌ی شهر محسوب می‌شد. در هاله‌ای از غبار، ص 58.

پیام انقلاب در حج

«… بعد از رسیدن کاروان ما به مکّه‌ی مکرمه و استقرار در اقامتگاه زوّار، این سه نفر، به محض مشاهده‌ی جو تبلیغاتی نامساعد حاکم بر آن‌جا، دست به کار شدند. از آن‌جا که در بین آن‌ها، همّت سابقهی کار فرهنگی بیشتری داشت و اصلاً قبل از نظامی بودن، یک عنصر فرهنگی و مبلّغ انقلاب بود، […]

آمپر چسبید!

بعد از اتمام مرخصی همراه همسرم به مریوان برگشتیم. من رئیس شبکه بهداشت مریوان بودم و نیامده گفتند بیا حاج احمد کارت دارد. راه افتادم رفتم به سوی حاج احمد همین که پیچیدم، چند قدم آن طرف‌تر احمد را دیدم، چهره‌اش غضبناک بود. ترسیدم، خواستم برگردم. حاجی گفت: کجا؟ یقه‌ی مرا گرفت. گفتم: برادر احمد […]

شام عروسی

نمی‌دانم چه شد که یک دفعه جلو رفتم و با صدای بلند گفتم: بس کنید دیگر، نوبتی هم باشد نوبت من است. من هم با حاج احمد کار دارم. بعد هم دست حاج احمد را گرفتم و او را کنار کشیدم. گفت: جواد چی شده؟ گفتم: می‌خواهم چیزی به تو بگویم. گفت: جریان چیست؟ گفتم: […]

امنیت، سوغاتی برای مریوان

«… آن زمان تردّد در شهرهای کردستان، واقعاً سخت بود، امّا برادر احمد در مریوان امنیت خوبی برقرار کرده بود. از خصوصیات احمد این بود که در مقابل دشمن و ضد انقلاب به شدّت برخورد می‌کرد، امّا در مقابل مردم روح لطیفی داشت. طوری که باور نمی‌کردید این همان برادر احمد پُرصلابت و قاطع است. […]

درنگ بی‌معنا

«… وقتی ما وارد منطقه شدیم، کلاً حدود 14 پاسدار و 60 پیشمرگ مسلمان کُرد بودیم. به محض ورود، اوّلین کار ما، تصرّف ارتفاعات مشرف بر پادگان تیپ 3 لشکر 28 ارتش بود. به یاری خدا آن جا را از دست ضد انقلاب خارج کردیم. بعد هم بلافاصله آماده شدیم برای ورود به داخل شهر. […]