شهادت مسلم و هانی 2

ابن اعثم گوید: ابن زیاد دستور داد هانی را هم برده و به مسلم بن عقیل ملحق سازند. محمّد بن اشعث گفت: ای امیر! میدانی که موقعیّت او میان قبیلهاش چیست. قبیلۀ او نیز میدانند که من و اسماء بن خارجه او را نزد تو آوردیم. تو را به خدا ای امیر! او را به […]
شهادت مسلم و هانی 1

سیّد بن طاووس گوید: ابن زیاد به بکیر بن حمران دستور داد او را بالای قصر برده به قتل برساند. در حالی که مسلم به تسبیح خدا و استغفار و درود بر پیامبر خدا (ص) مشغول بود، او را بالای قصر برده و گردنش را زد و هراسان پایین آمد. ابن زیاد پرسید: تو را […]
بردن مسلم نزد ابن زیاد و وصیّت او 2

ابن اعثم گوید: عبید الله بن زیاد به مسلم گفت: چه سلام دهی چه سلام ندهی کشته خواهی شد. مسلم گفت: اگر مرا بکشی بدان که بدتر از تو بهتر از مرا کشته است. ابن زیاد گفت: ای سرسخت، ای نافرمان! بر ضدّ پیشوایت خروج کرده، تفرقه ایجاد کرده و فتنه برافروختهای. مسلم گفت: دروغ […]
بردن مسلم نزد ابن زیاد و وصیّت او 1

سیّد بن طاووس گوید: چون مسلم را نزد ابن زیاد بردند، به او سلام نکرد. نگهبانان گفتند: به امیر سلام کن. گفت: ساکت باش! به خدا که او امیر من نیست. قال السّیّد بن طاووس: فَلَمَّا أُدْخِلَ عَلَى عُبَيْدِ اللَّهِ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَرَسِيُّ: سَلِّمْ عَلَى الْأَمِيرِ فَقَالَ لَهُ: اسْكُتْ وَيْحَكَ […]
ابتلای هانی و قیام مسلم

شیخ مفید گوید: هانی بن عروه از سوی عبیدالله بر جان خویش بیمناک شد. حضور در مجلسِ او را قطع کرد و خود را به مریضی زد. ابن زیاد به اطرافیانش گفت: چرا هانی را نمیبینم؟ گفتند: بیمار است. گفت: اگر خبر داشتم به عیادتش میرفتم. محمّد بن اشعث و چند نفر دیگر را فرا […]
رفتن مسلم به خانهی هانی 2

ابن اثیر گوید: هانی بن عروه مریض شد. عبیدالله به عیادت او آمد. عمارة بن عبید به هانی گفت: نقشهی گروه ما کشتن اوست. خدا این فرصت را برای تو پیش آورده است. او را بکش. هانی گفت: دوست ندارم در خانهی من کشته شود. عبیدالله بیرون شد. چیزی نگذشت که شریک بن اعور بیمار […]