مهدویت در غرب اسلامی

اندیشه مهدویت از مفاهیم مؤثر قرآنی، روایی، کلامی، سیاسی و از ارکان تاریخ اسلام است که در فرهنگ و تمدن اسلامی و بحران فراگیر و مستمر جهان اسلام، جایگاه ویژهای داشته است. موعودگرایی در غرب اسلامی که سرزمین همزیستی ملل منتظر الظهور است ریشه سنتی دارد. نخستین تجربه پیدایش دولت براساس مهدویت در غرب اسلامی روی داد. گزارش تاریخی از چهارده قرن مهدویت و بررسی مبانی نظری آن، مدعیان مهدویت و دولتهای کلامی مهدوی که از اواخر قرن دوم تا اواسط قرن چهاردهم هجری با ادعای مهدویت در غرب اسلامی تأسیس شدند، موضوع بررسی این نوشتار است.
تحوّل اندیشه هاى کلامى و فلسفى در عهد موحدین

در حالى که مسیحیان آندلس در کنار صلیبیان تهاجمى گسترده علیه مسلمانان را آغاز مى کردند و خلافت عباسى به دنبال مهار جریان تشیع و سامان دادن امور غرب در جهت مصالح مذهب تسنن بود, موحدین بر پایه مهدویت بر مغرب مسلط شدند. دو قرن مناقشه در عرصه اندیشه هاى فلسفى و کلامى به نتیجه اى ارزشمند در دوره موحدین انجامید. هر چند نفوذ نظریات فلسفى ابن رشد در غرب مسیحى با عکس العمل شدید کلیسا مواجه شد; اما متکلمان مسیحى از کلام غزالى استقبال کردند. تلفیق, التقاط و ترکیب اندیشه هاى فلسفى و کلامى از مشخصه هاى بارز دوره موحدین است.
ابن تومرت و موحدون

در این مقاله, هدف نه نگارش ((تاریخ موحدون)), بلکه توضیح فرایند ظهور یک رهبر دینى مورد نظر است که ابتدا با اندیشه اسلامى و بعد گرایش به مهدىگرى, در برابر یک امپراتورى قرار گرفت و سرانجام نظریه اش تا بجایى گسترش یافت و پذیرفته شد که تشکیلاتى را که بنیاد نهاد به شکل یک امپراتورى نمود یافت. ابن تومرت خواه در آفریقاى شمالى و خواه در تاریخ اسلام به عنوان شخصیتى انقلابى در جریان حوادث زمان قرار گرفت اما نه به گونه یک انسان استثنایى, بلکه با استفاده از شرایط زمان و نیز بحران اندیشه هاى اعتقادى, فعالیت خود را براى تبیین مرام و شعار خود ـ که در رإس آن بیشتر مسائل اخلاقى قرار داشت ـ آغاز کرد و به انجام رساند. نهضت وى که براى ایجاد یک جامعه همسان و هماهنگ آغاز شده بود, بر اثر شرایط زمان, ماهیتى سیاسى به خود گرفت.