مهاجرت قبایل عرب به آسیای مرکزی و پیآمدهای آن در قرون اولیه هجری

یکی از آثار فتوحات اعراب در آسیای مرکزی، مهاجرت برخی از اعراب جزیرة العرب به مناطق تازه فتح شده بود. با وجود این­که اندیشه اسکان دائمی اعراب در شرق به نخستین‏ دورة فتوحات بازمی‏گشت اما در دوره امویان، به این امر بیشتر توجه می­شد. حضور مهاجران در منطقه شرق، حفاظت از سرزمین­های فتح شده را آسان تر می­کرد. هم­چنین می­توانست زمینه های لازم برای افزایش جمعیت و تأمین نیروی جنگی برای فتوحات بعدی در مشرق را فراهم سازد. مهاجرت اعراب هرچند به ظاهر انگیزة نظامی داشت، اما بی­تردید، ریشه­های اقتصادی و سیاسی نیز در آنها مؤثر بود. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از مطالعات کتابخانه­ای درصدد بررسی عوامل مؤثر در اسکان قبایل عرب در آسیای مرکزی و پی­آمدهای گوناگون آن تا اواسط قرن دوم هجری (فروپاشی امویان) است.

حزب التحریر در آسیای مرکزی

حزب التحریر احتمالا در اوایل دهه 1990 تا اواسط آن در آسیای مرکزی فعال شد. به نظر می رسد که مبلغان اردنی، تحت پوشش تبلیغ اسلام، نخستین هسته ها را در ازبکستان تشکیل دادند. با این حال، این امکان نیز وجود دارد که ادبیات حزب التحریر در دهه 1980 به آسیای مرکزی، که آن زمان بخشی از شوروی بود، رسیده باشد. تحت هدایت «یوسف شیخ عبد القدیم زلوم»، جانشین نبهانی، حزب التحریر فعالیت های خود را در آسیای مرکزی پس از شوروی افزایش داد. واکنش دولت های منطقه به ظهور این حزب، اقدامات سرکوب گرانه علیه اعضای آن بود. با این حال، مقامات تاجیک، ازبک، قزاق و قرقیز نتوانسته اند فعالیت های این گروه را در کشورهای خود خنثی کنند. از آن جا که حزب التحریر به صورت مخفی عمل می کند، اعضایش در آسیای مرکزی شناخته شده نیستند. برآوردهای کلی صورت گرفته درباره تعداد اعضایش از دو هزار نفر تا صد هزار نفر بوده است. در این مقاله به بررسی جایگاه حزب التحریر در کشور های منطقه آسیای مرکزی به خصوص ازبکستان، تاجیکستان و قزاقستان پرداخته می شود.

اسلام سیاسی در آسیای مرکزی، پس از شوروی

منطقه آسیای مرکزی، که در بیشتر سال های قرن بیستم تقریبا مورد غفلت قدرت های غربی بود، در سال های اخیر به شدت مورد توجه سیاسی قرار گرفته است. حوادث تکان دهنده 11 سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به افغانستان، بحث بر سر گروه های اسلامی تندرو در آسیای مرکزی را بر انگیخته است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر 1991 به ایجاد پنج جمهوری مستقل در آسیای مرکزی انجامید. کشورهای جدید از آن زمان تا کنون نه تنها برای بر پایی نظام های سیاسی و اقتصاد های پایدار خود را به آب و آتش زده اند، بلکه کوشیده اند اسلام را در قالب ایدئولوژی نوظهور حکومتی بگنجانند. با این همه، این گونه تلاش ها به بروز تنش در درون جوامع منطقه و ایجاد کلاف های سر در گم برای نخبگان سیاسی منجر شده است. در این مقاله مطالبی همچون اسلام تحت سلطه کمونیسم، ظهور اسلام پس از سقوط شوروی و جایگاه اسلام در کشور های حوزه آسیای مرکزی از جمله ازبکستان و تاجیکستان و جنگ های داخلی این منطقه مورد بررسی قرار می گیرد.